در حال بارگذاری ...
با حضور دکتر نصراله قادری و جلیل امیری و مازیار رشید صالحی

نشست نقد و بررسی نمایش «منم میرزا رضا»

اثر در اجرا و نه در نمایشنامه از شیوه های نمایش ایرانی بهره می گیرد و به خوبی و کاربردی هم از آنها استفاده می کند ولی در نمایشنامه نه , اتفاقا در نوشته رد نمایش ایرانی و بهره برداری از تکنیک های آن بسیار کمرنگ است .

به گزارش تئاتر کرمان، جلسه نقد و بررسی نمایش «منم میرزا رضا» با حضور دکتر نصراله قادری و جلیل امیری و مازیار رشید صالحی و یدالله اقا عباسی نویسنده و کارگردان اثر برگزار شد.

به پیشنهاد مجری نشست ، گفتگو درباره ی نمایشنامه از جلیل امیری  آغاز می شود  . ایشان چنین سخن آغاز کردند که تلاش دارند در این نشست بیشتر به روابط ترامتنی در نمایشنامه و ستیز های موجود در ساختار نمایشنامه بپردازند . ایشان  مهمترین دلیل ارتباط نمایش با تماشاگرانش را بیش از هر چیز و ستیز های موجود در ساز و کار متن نمایشنامه ، برآمدن نمایشنامه نویس از پس ستیزهای پیش از خلق اثر دانست .  ما در ساختار نمایشنامه با یک نمایشنامه ی تک پرده ای بلند رو در روییم که نویسنده ستیز صوری مبتنی بر کاراکتر آدم با خود اثر را با ایجاد یک شخصیت ذهنی بصری کرده است . این ستیز ، در مرحله ستیز شخصیت یک ستیز اخلاقی است . نویسنده ، میرزا رضا را در شب پایانی زندگانی اش در محبس  در برابر این پرسش می گذارد که آیا برای رسیدن به جامعه ی آرمانی کاربرد خشونت درست است یا نه ! ایشان گفتند که این دقیقا همان پرسشی است که در نمایشنامه ی صالحان ( یا عادلان ، یا راستان ) آلبرکامو ما را با آن رو در رو می کند . کامو به عنوان یک انسان گرای تمام عیار پاسخ روشنی می دهد . نه ! از دید کامو هیچ آرمانی کشتن یک انسان را توجیه نمی کند . این نقطه ی شکاف کامو  با سارتر است و از دید من نمایشنامه ی منم میرزا رضا ، نیز در پاسخ به این پرسش خود را به دیدگاه سارتر نزدیک می کند تا کامو .

پس از ایشان آقای دکتر قادری پس از اشاره به خاطره ای و تاریخ آشنایی خود با نویسنده از سالهای دور گذشته نکته ی مهمی مهمی را یادآور شدند که ، من بسیار آقای آقاعباسی را دوست دارم ولی حقیقت را بیشتر از ایشان دوست دارم . سپس سخن خود را درباره ی ساز و کار نمایشنامه چنین آغاز کردند که در این نمایش  " منم میرزا رضا " نویسنده تکنیکی را به کار می گیرد که اگر بخواهم از ساحت تکنیک جهانی آن را بررسی بکنم ، امر غیرممکن ممکنی است . از دیدگاه ایشان این نمایشنامه  همزمان  دراماتیک ، اپیک و لیریک است . هر چند در هم ریخت این سه شیوه یک امر غیر ممکن است ولی چنانچه سام اسمایلی می گوید می توان از هر سه شیوه همزمان در نوشتن نمایشنامه بهره برد به آن شرط که نویسنده قدرت آن را داشته باشد. بهره گیری دیگر نمایشنامه نویس از تکنیک هزارتویی شهرزاد است که این هوشیاری زنانه ی نویسنده را برجسته می کند .  شهرزاد استاد مسلم تعلیق است . پس اگر نمایش اپیک باشد نباید تعلیق ایجاد کند چون باید تعقل ما را به خدمت بگیرد , اینجا عنصر دراماتیک است که به کمک نویسنده می آید . اینگونه نوشتن یک ریسک است , یک خطر است , وارد شدن به مهلکه ای است که برون رفت از آن کار بسیار دشواری است .

پس از این موضوع آقای دکتر آقا عباسی نیز اشاره کردند ، که به این خطر آگاه بوده است و آگاهانه رویکرد ایشان بدین روش است.

جلیل امیری با صحه گذاشتن بر سخن دکتر قادری گفتند هر چند که موافقم که این نمایش از عناصر نشانه ای نمایش ایرانی و  گاه تکنیکی نمایشنامه های لیریک و دراماتیک  نیز در جاهایی بهره برداری مناسب و به جا می کند  ولی این ساختار نمایشنامه را از بافت کلی نمایشنامه های اپیک البته نه صرفا نوع برشتی آن بیرون نمی برد . من همراستا با دیدگاه آقای دکتر باور دارم که نمایشنامه بسیار خوب و درست پایان را می بندد و پایان بندی خوبی دارد ولی وارون نگرش ایشان از دید من ,نتجیه نیز باز نیست و این نمایشنامه نتیجه را نیز می بندد  . ما در پایان قضاوت نمایشنامه نویس را می بینیم که یک شیوه ی ایدئولوژیکی ظلم ستیزی ( روش سارتری ) را تایید می کند .

در این میان آقای رشید صالحی پرسشی در همین راستا مطرح کردند که آیا به دلیل نزدیکی بیشتر کار به شیوه های ایرانی نیست که گمان می بریم اثر اپیک است ؟

در پاسخ جلیل امیری گفتند : گمان نمی کنم . اثر در اجرا و نه در نمایشنامه  از شیوه های نمایش ایرانی بهره می گیرد و به خوبی و کاربردی هم از آنها استفاده می کند ولی در نمایشنامه نه , اتفاقا در نوشته رد نمایش ایرانی و بهره برداری از تکنیک های آن بسیار کمرنگ است .

آقای دکتر قادری  توضیحی در برابر این موضع گیری عنوان کردند که هر چند یکی از عناصری که نویسنده در دنیای نمایشنامه به کار می گیرد , تعلیق است . ولی تعلیق در نمایشنامه یک نوع نیست, تعلیق این نمایشنامه کنایی است . تعلیق کنایی یعنی اینکه رخدادی که در دنیای نمایشنامه در حال وقوع است را ما دریافت می کنیم , اما مقصود نویسنده آن نیست

آقا دکتر آقا عباسی نیز اضافه کردند که هیچ وقت به حکم دادن فکر نکردم , تنها اگر اثر توانسته باشد که بستری فراهم کند که هر کس بتواند به فراخور خود , آنچه را که میخواهد یا می تواند برداشت کند به نظر من خوب است . من در کارهایم تقریبا خطی را شروع کردم از سال های دور ، شاید از پیش از انقلاب من به همه ی این مباحث فکر می کردم ، ولی از سال 60 به بعد با تمرکز بر قضایی که هم اتفاق افتادند و هم می شود با آنها تئاتر کار کرد مانند قضایای این میرزا رضا یا خان قاجار ، به ویژه در تاریخ کرمان ، تلاش کردم این خط فکری را سامانی بدهم .  که اوج این روند در یک کار تجربی بود با نام طلسم دره ی تاریک. سال پیش که باربا برای جشنواره به تهران آمده بود ، در نشستی که با ایشان داشتم ، ورژن تازه ی کتاب انسان شناسی تئاتر را به من داد در ترجمه ی آن کتاب به مقاله ای رسیدم که تئاتر اوراسیا را مطرح کرده بود ، در این مقاله باربا پس از توضیحی بر پیشینه ی کاری و پژوهشی خود اشاره می کند ، که من باربا اکنون ادمی هستم که معتقدم که جنسیت در تئاتر ، این نیست که شما زن روی صحنه بیاورید یا مرد ، این کاری بود که خود من در اجرای دیوار بزرگ چین انجام داده بودم . البته آن کار من بیشتر شمی بود تا دارا بودن یک پشتوانه ی نظری . باز در همان مقاله می نویسد من باربایی هستم که باور دارم دیگر نباید حتمن یک نفر یک نقش را بازی کند ، گاه می شود ده تن یک نقش رابازی کنند و یا یک تن در ده نقش خود را تکثیر می کند .

در این زمان با پیشنهاد آقای رشید صالحی گفتگو به پیرامون اجرا کشیده شد و آقای دکتر قادری چنین آغاز کردند که : در دنیای این تئاتر به آنچه در آغاز می توانیم دقت کنیم اینست که تمام میزان سن های نمایش خطی است . مگر زمانی که زن یا عنصر زنانه  و همچنین برگشت دیگری به کودکی . خطوطی که همدیگر را پیاپی قطع می کنند . اما زمانی که عناصر زنانه یا زن ها به درون می آیند میزان سن مدور و منحنی می شود . هر آنگاه که زنانگی وارد می شود از خط راست و شکسته خارج می شویم . نکته ی دیگری که در میزان سن مهم است ، انتقال معنا است . تمام ادم ها و تمام خطوط خط نقطه پیش می روند مگر جایی که دنیای اثر با شکل اجرای موازی ، با دو گروه موسیقی ، که یکی یادآور تعزیه است و یک گروه یادآور رویای ادم هاست . بازیگر ها دو دسته اند ، یک گروه بازیگران درون صحنه و گروه دیگر بازیگران کنار صحنه که کاراکتر همسرایی را ایفا می کنند .

در ادمه جلیل امیری دیدگاه های خویش را درباره ی اجرا چنین پی گرفتند که : این کار خوشبختانه جزو معدود کارهایی است که ایده ی کارگردانی دارد ، نگرش کارگردان پشت طراحی ها در یک ساختار یک پارچه دیده می شود . نکته ی که بسیار به جا ، آقای دکتر قادری فرمودند بهره گیری از عنصر دو دویی و ایجاد خط است . ما در این کار به خوبی بهره گیری از عناصر نمایش ایرانی ، اپیک و دراماتیک را در اجرایی یک دست می بینیم . در همین راستا می بینیم که کارگردان در هیچ کجای طراحی خطوط حرکتی خود پرسپکتیو و ژرف نمایی ایجاد نمی کند ، او همواره در سطح  حرکات صحنه و موقعیت را طراحی می کند.  نکته مهم دیگری که باید به طور کوتاه بدان اشاره کنم ، همگونی عناصر کاربردی است . این همگونی بسیار مشهود و هم راستا با هدف اثر کارکرد می یابد

در پایان آقای دکتر قادری سخنان خود را چنین بستند که ، شی مقدس درون صحنه چهار پایه ای است که شاید میرزا رضا برای به دار آویخته شدن نیاز باشد که بر روی آن بایستد . آنچه که در بازی بازیگر میرزا رضا مشهود است ، نوعی جنون مقدس است . او چون بهلول جنون زده ای است که در کنه مسائل کنکاش می کند . و بر این چهار پایه می نشیند ، می ایستد  . در مرکز یک میزان سن که آقای امیری دقیقا درست گفتند ، به صورت پینگ پنگی در جریان است .




نظرات کاربران