در حال بارگذاری ...
نگاهی به تئاتر «دم»

دم سرد

برای پنجه کشیدن به چهره‌ی‌ سنت، برای پاره کردن یقه‌ی قانون، برای سیلی زدن به مخاطب معتاد به عرف، تئاتر «دم» همه چیز را دارد.‌ می‌گویم همه چیز، و چندتایی برمی‌شمرم: موضوعی پرمناقشه در کشاکش قوانین کشوری و حدود الهی و قواعد حقوق بشری

امیر حسین طاهری؛ برای پنجه کشیدن به چهره‌ی‌ سنت، برای پاره کردن یقه‌ی قانون، برای سیلی زدن به مخاطب معتاد به عرف، تئاتر «دم» همه چیز را دارد.‌ می‌گویم همه چیز، و چندتایی برمی‌شمرم: موضوعی پرمناقشه در کشاکش قوانین کشوری و حدود الهی و قواعد حقوق بشری، موقعیت دراماتیک قتل و قصاص و مثلث عشقی، رویدادگاهی جذاب و نامکشوف بر همگان، عناصر فرهنگی بومی از جمله لهجه و آداب و خرافات، مکان و زمانی مناسب برای اجرا، و گروهی شناسنامه‌دار و پرسابقه. اما آتش یک غفلت ناگهان، همه‌ی دارایی این اجرا را بر باد می‌دهد: «شتاب زدگی». تعجیل مخل، در همه‌ی عناصر اجرا مشهود است، از نمایشنامه تا طراحی و بازی.

و بوالعجب که این شتاب آلودگی، از گروهی سر می‌زند که شهره است به حرکت آهسته و پیوسته، تمرینات طولانی و وسواس و دقت در جزییات.

شاید بتوان علت‌العلل مشکلات «دم» را در نمایشنامه دید. نمایشنامه نمی‌تواند زاویه‌ی نگاه روشنی به داستان پیچیده و چندپاره‌اش پیدا کند و محور اصلی درام را گم می‌کند. از این رو، بیشتر شبیه چند نمایشنامک ناقص به هم چسبیده است.‌ یک نمایشنامک ماجرای قدیمی پدر ایرج و همسر خردسالش و تجاوز راننده وانت است که ارتباط گنگی هم با عشق پنهان گوهر به پدر خانواده و رقابت عشقی دو زن بر سر این جرثومه لئامت پیدا می‌کند. دیگری مثلث عشقی ایرج و مسلم و فالی است، نحوست فالی و رقابت مرگبار دو پسر نوجوان و ماجرای قتل و قصاص. سه دیگر، داستان تعلل پدر و کله شقی برادر و ناتوانی مادر در حمایت از فرزند دربندشان است، تعللی که گاه پهلو به تعمد می‌زند و نهایتا منجر به فاجعه می‌شود. چهارمی ماجرای مامور اعدام و سرباز زندان و نماینده دادستانی است که هر یک می‌خواهند زودتر این جوان را از آن حلقه آویزان کنند و بروند پی زندگی‌شان. این نمایشنامک‌ها از برقراری ارتباطی ارگانیک با یکدیگر عاجزند و با تمام شدن اجرا، بدل به واگویه‌هایی فراموش می‌شوند که از تاثیر ماندگار بی‌بهره مانده‌اند. همین نکته است که نریشن ابتدا و پایان کار درباره‌ی پسران فریدون و سرآغاز برادرکشی در جهان، را با اجرا بی‌ارتباط و در مخاطب بی‌اثر می‌کند.

نویسنده در بازگویی همین داستان چندپاره هم به درام پشت پا می‌زند، و به جای «نمایش رفتارهای کنشمند»، روایت‌هایی ساکن و حراف را در دهان کاراکترها می‌گذارد. به سنجه‌ی دقیقی برنکشیده‌ام، اما به تخمین می‌توان گفت بیش از هشتاد درصد متن نمایشنامه، صرف ارائه‌ی مستقیم اطلاعات و تعریف خاطره از زبان شخصیت‌هاست، به جای آن‌که موقعیت دراماتیک ایجاد شود و تم نمایشنامه از طریق ارائه‌ی غیرمستقیم اطلاعات، بسط یابد. اصلی‌ترین پاشنه‌ی آشیل در ارتباط عاطفی مخاطب با این نمایشنامه، همین است که گفتار جایگزین رفتار شده. کنش دراماتیک گمشده‌ی اصلی این نمایشنامه است و بنابراین امکان هم‌ذات پنداری از مخاطب سلب می‌شود.‌ در حالی‌که اجرا آشکارا نخواسته ارتباط احساسی را حذف کند، بلکه سرمایه‌گذاری زیادی هم در این مسیر انجام داده. از حجله و آینه و حلوایی که در مسیر ورود به تالار چیده شده، تا ضجه‌های مادرمقتول که «می‌خواستم توی لباس دومادی ببینمش» و التماس‌های قاتل و پشیمانی خانواده از تعلل در کسب رضایت، همه با «روایت مستقیم» مکرر، بی‌اثر می‌شوند و اتمسفر اجرا را پیش از شکل‌گیری، از هم ‌می‌پاشند.
ضربه‌ی دیگری که «روایت مستقیم» به اجرا می‌زند، ممانعت از شناخت و ارتباط با کاراکترهاست.‌ کاراکتر نمایشی را نمی‌توان از طریق گفتار خود یا دیگری درباره‌ی او شناخت. گفتار می‌تواند دروغ باشد، اشتباه باشد، مبتنی بر سوء نیت باشد، خوش‌بینانه باشد و …آنچه که ما را به شناخت کاراکتر و در نتیجه همسفر شدن با او هدایت می‌کند، «کنش» اوست.‌ حذف کنش، نتیجه‌ای جز مرگ شخصیت نخواهد داشت.
نشانه‌های پراکنده‌ای در اجرا می‌توان یافت که شاید اگر مجموع می‌شد و هدفمند و اندام‌وار، مخاطب را در خود غوطه می‌داد، و می‌توانست اجرا را به اثری اندیشه ورز و هراسناک و تاثیرگذار تبدیل کند: نشانه‌های مربوط به «زمان». زمان یک‌ مفهوم قراردادی است که اشخاص مختلف در شرایط گوناگون از آن ادراکی متفاوت دارند. ده دقیقه آخر مسابقه فوتبالی با نتیجه ۱-۰ برای دو تیم خیلی متفاوت است، درک ما از سی‌دقیقه طی مسیر بین محل زندگی و محل کار، در بامداد و در غروب متفاوت است؛ حتی فیزیکدان‌ها معتقدند گذار زمان بر ما، بر اساس جرم ما تغییر می‌کند. طبیعی است که گذشت زمان، بر محکوم به اعدامی که آخرین نفس‌هایش را می‌کشد، با مامور اعدامی که می‌خواهد هرچه زودتر، این «کار»ش را تمام‌ کند و به باقی کارهایش برسد، توفیر دارد.‌ این ایده در طراحی صحنه، خود را به شکل دو دایره‌ی بزرگ سفید رنگ و عمود بر هم نشان می‌دهد.‌ آن‌که دیوار پشتی صحنه را پوشانده، ساعتی است که گذر دردناک زمان را نشان می‌دهد، و آن که کف صحنه را پوشانده، سایه زمان است که بر مکان افتاده و همچون همان ساعت، حرکت دواری را دارد که تعویض کننده‌ی صحنه‌ها هم هست. این درهم‌آمیختگی زمان و مکان و گم شدن انسان‌های گیج در لابلای این هذلولی‌های نامتعادل، می‌توانست بدل به نقطه‌ی قوت اجرا شود، اگر کارگردان همه‌ی عناصر دیگر اجرا را نیز به خدمت می‌گرفت.

تقابل مهیج ریتم‌های متفاوت زندگی در نبض انسان‌های اسیر در یک‌موقعیت واحد، می‌توانست نقطه‌ی تاکید «دم» شود تا ما در این لابیرنت بی‌انتهای زمان و مکان، در جستجوی اخلاق و حقیقت برآییم، و شرف و وجدان را معیار رفتار کنیم؛ آن وقت می‌شد چشم بر همه‌ی کاستی‌های اجرا بست و به همین ره‌آورد ارزشمند، بسنده کرد. افسوس که این نشانه‌ها، در لابه‌لای انبوه نشانه‌های بی‌مقصد و نامتجانس دیگر (از پلاستیک زباله‌های مچاله تا بیسکوییت ساقه طلایی(!) و پاک کردن ماهی و شرشر باران بر چتر) گم می‌شود و راه به جایی نمی‌برد.
در کنار نمایشنامه، طراحی صحنه نیز با حجم بزرگ دکور و فضاهای مجزا و نامرتبط، منجر به حذف حرکت بازیگران، و تسلط میزانسن‌های ایستا بر کل اجرا شده است. این طراحی صحنه، علاوه بر زجرآورتر کردن روایت‌های تک نفره غیر دینامیک، امکان مواجهه‌ی کاراکترها را سلب، و تنش نهفته‌ی جذاب در تقابل ریتم و زمان کاراکترها را سرکوب می‌کند، تا «دم» بدل به اجرایی شود، که خود مصداق گذر کند زمان است و یکی از طولانی‌ترین ۷۰ دقیقه‌های عمر تماشاگران را رقم می‌زند».
به گزارش فردای‌کرمان، تئاتر دم به نویسندگی جلیل امیری و کارگردانی امیری و سامان پهلوان از چهارم بهمن در تالای همایون مجموعه‌ی یادگاران صنعتی روی صحنه است.
بازیگران این تئاتر که کاری از گروه نمایش شهر ایران است، رضا شیخ‌زاده، پوریا سلیمانی، امین محمدی، شهرزاد بهجت، آرزو جعفری، الهه شیخ‌اسدی، مهدی جعفری، رسول کبوترخانی و دانیال بهجت هستند.

 




نظرات کاربران