در حال بارگذاری ...
یادداشتی بر نمایش تیفون، اثر محمدکاظم دامغانی

لذتِ مبتذلِ فقدانِ کشمکش!

شاهد شفیعی٭، تیفون بر اساس طوفان نوشته ی شکسپیر طراحی شده و انگار در مرحله آماده سازی برای اجرا هرآنچه از طوفان در او بوده را حذف کرده جز شباهت شخصیت ها.

وجود کشمکش در هر اثر نمایشی به بیننده این امکان را می دهد که در میان اشخاص بازی، انتخاب کند که با کدام همسو است و با کدام زاویه ی برخورد دارد. مخاطب نایب خود را در جهان نمایش انتخاب می کند و به همراه او اندیشه می کند، خیال می کند و متاثر می شود و در دنبال کردن نمایش است که مسئولیت خیال و افکارش را بر عهده می گیرد.

انسان موجودی است که با زندگی در داستانها و روایت ها، ضریب خطاهایش را در زندگی واقعی کم می کند.

در تیفون، عملا با حذف کشمکش و داستان منسجم، کنش فعال مخاطب در انتخاب نایب نمایشی اش محدود به دنبال کردن بی خط و ربط خرده داستانها می شود.

اما،

مگر دنیای امروز و شبکه های در ظاهر اجتماعی از ما چگونه اذهانی ساخته اند؟

کلیپ های خنده دار، اخبار فجایع،ویدئو های آموزشی و دیگر محصولات شبکه ی اجتماعی، هرکدام حداکثر یکی دو دقیقه ما را سرگرم می کنند و آیتم بعدی و سرگرمی بعدی و همینطور چرخه بی پایانی از آیتم های پراکنده و لذت های سخیف و پراکنده. انگار ساخته شده ایم تا دنیا را یک سیرک بزرگ ببینیم. با همان واکنش. یک آیتم،لذت،تشویق،آیتم بدی، لذت بعدی و لذت های متوالی!

دنبال کردن جدی و عمیق یک آیتم، یک خبر، یک آموزش و غیره ما را در مقامی قرار می دهد که احساس مسئولیتی، رنجی، عذاب وجدانی، چیزی درونمان آغاز می شود.

ما مجبوریم برای لذت از عصر ارتباطات و بمباران داده ها، به سرعت از موضوعی به موضوع دیگر پرش کنیم، با شوخی ها و خنده ها، زهر اتفاقات ناگوار را خنثی کنیم. این شکل جامعه و زیست در دنیای مجاز، به ما فرمان به لذت بردن می دهد. رسانه ها القا کرده اند که ما مجبور به لذت بردنیم چون کسی رنج نمی برد، چون در اکثریت فعال کسی رنجش را به نمایش نمی گذارد.

اینست که در نمایش تیفون صحنه های کمدی پشت سر هم از جلوی چشممان عبور می کند و هرچقدر که از فقدان خط روایی رنجمان بیشتر می شود، لذتمان از امنیت و بی میسئولیتی حاکم بر نمایش نیز بیشتر می شود. هرچقدر هم که سعی کنیم به آنچه که می بینیم فکر کنیم، باز ناموفقیم، چون نمایش تمام تلاشش را می کند تا ما را بخنداند و موفقیت از آن اوست.

صحنه ای فجیع رخ می دهد! کشتی غرق می شود و جسدهای تکه تکه شده به وسط صحنه می پاشند و ما غرق خنده به شوخی با یک بطری به جای مانده از کشتی هستیم. اشخاص بازی بر تکه های جسد های ریخته در کف صحنه می دوند و ما به یک بطری متحرک که بر جسد ها پای می نهد می خندیم!

اما زهر اصلی نمایش اینجاست:

آنچه که می بینیم واقعیت ماست!

ما هر روز فجایع بزرگ انسانی را در گوشه و کنار این جهان پهناور می بینیم و در کسری از ثانیه، سرگرم جدل مبتذل و مضحک دو فعال اینستاگرامی می شویم. چیزی را دنبال می کنیم که حتی نمی دانیم چیست و حتی نمی دانیم چرا دنبال می کنیم.

اما چرا تیفون به نقد این وضعیت سیرک مانند نمی پردازد و خود نیز هم درگیر همین ساختار می شود؟ چرا پوچی نهفته در این لذت بدون کشمکش و سطحی را به چالشی در ذهنمان تبدیل نمیکند؟ چرا اگر قصدی فراتر از سرگرمی سیرک مانند دارد، زبانی برای برقراری ارتباط و انتقال قصدش ندارد؟

چرا زمانی که در ظاهر، جادوگر، آن پدر مقتدر را به قتل می رساند و با ریتم عزا برایش شادی میکند، باز او را زنده می کند و قدرتش را به او باز می دهد؟

تیفون تائید سخن فروید است:

چیزی وحشت انگیزتر از یک پدر زنده نیست!

این پدر در شروع برخورد ما با نمایش، برایمان آواز می خواند، با ملودی زیبایی و بدون کلام قابل فهمی، لذت! آواز به لالایی تبدیل می شود، لذت! دختری در جلو چشممان ظاهر می شود، با تصویر مادر، پدر نمادین او را به شکل مضحکی جادو می کند، لذت!

پدر نمادین، در تمامی کار اقتدارش را در راستای فرمان به لذت اعمال می کند، اینست که پس از اتمام نمایش به پشت میکروفون می رود و برایمان ترانه هم می خواند.

او خود امر لذت است. او شمن است که ما را به یک مراسم آئینی و شمنی می برد، لیک دلقکی است که ما را اعتلایی نمی دهد و تنها اوقات لذت بخش و مبتذلی را بدون کشمکش و بار مسئولیت برایمان رقم می زند.

لذت ببرید و بروید آیتم بعدی !

 

 ٭نمایشنامه نویس و فیلمساز




نظرات کاربران