در حال بارگذاری ...
نگاهی به اجرای تئاتر «پازل» در کافه‌بازی به کارگردانی پوریا قلی‌پور

اعتراض به سورئال‌های روزمره

تئاتر «پازل» به کارگردانی پوریا قلی‌پور در کافه بازی شهر کرمان با رعایت پروتکل های بهداشتی از ۱۱ تا ۱۵ مهرماه اجرا شد

تئاتر کرمان_محمد فتح نجات، بازهم پوریا قلی‌پور و بازهم یک رفتار متفاوت با این تفاوت که این‌بار در کویر کرونازده تئاتر کرمان انگار هیچ کس حضور ندارد. همه ی هنرمندان از ترس انتقال ویروس کرونا به مردم این روزها دستشان به کار نمی روند که البته تصمیمی عقلانی است. اما درهمین روزها نیز هستند هنرمندانی که با رعایت پروتکل های بهداشتی آثاری را به نمایش عموم گذاشتند  که البته متاسفانه با استقبال رو به رو نشد. حتی تئاتری که آقای قلی پور چندی پیش در یکی از کافی شاپ های شهر کرمان پس از مدتها بی‌تئاتری اجرا کرد هم به گفته خودش با آن تصوری که داشت مورد اقبال عمومی قرار نگرفت . 
 هدف از نوشتن این متن اندکی صحبت درباره تئاتر «پازل» است. تئاتری که حکم جرعه ای آب در بیابان را داشت و بسیار کوتاه و در تعداد اجرای بسیار کم به پایان رسید. اگر بخواهم درباره این اثر صحبت کنم دو جنبه را می توانم مورد نظر قرار دهم، اول اینکه چنین حرکتی در شرایطی که پیش از این اشاره شد نه تنها جسورانه است، بلکه دلسوزانه نیز به نظر می رسد. اینکه یک کارگردان با سابقه و خوش آتیه کار خود را در بوته آزمایش یک کافی شاپ قرار دهد جسارت فراوانی می خواهد که کمتر کسی تحمل آن را دارد. مکانی که حتی شرایط و لوازم ابتدایی اجرای تئاتر را هم ندارد و ریسک فراوانی را شامل می شود. این کار هر کسی نیست و البته پوریا هم هر کسی نیست، خاص‌پندار است و بهای آن را هم مرتب می پردازد در اقساطی بی پایان.
و اما جنبه دوم، که رسالت پیام آوری یک اثر هنری است. اختلاف نظری که بنده حقیر با بسیاری از هنرمندان کرمانی دارم؛ که ایشان می گویند هنر تنها برای هنر است و بنده بر این عقیده هستم که هنر برای اصلاح و هدایت جامعه است و این یعنی رسالت یک رسانه! در تئاتر «پازل» شما صدای فریادهای مردمی را می شنوید که به سورئال های روزمره ایی که هر روز در جامعه اتفاق می افتد اعتراض دارند. نه آن سورئالی که آندره برتون متوجه آن شد و نه آن تصاویری که سالوادور دالی روی دیوار چسباند. سورئال های جامعه امروز ما آثار رنه ماگریت و لویی آراگون نیستند که از زمان خود لَختی جلوتر باشد. تفاوت سورئال های جامعه ای که امروز در آن زندگی می کنیم این است که نه تنها از زمان خود جلوتر نیست بلکه چند هزار سال از زمان حال عقب تر است. سورئال هایی که تنها روی کاغذ و در صحنه تئاتر فراواقعیت به نظر می رسند و در زندگی روزمره ما آنقدر واقعی شده اند که در تیتر اخبار قبل از اعلام آن نوشته می شود «...و بازهم یک اتفاق دلخراش دیگر» آیا واقعا کشته شدن یک دختر جوان با تبرِ پدرش تنها دل را خراش می دهد؟ آیا دهها دختری که در قبایل و روستاهای دور افتاده به رسم جبران، سر بریده می شوند و یا به قبیله ای دیگر گروگان داده می شوند، تنها یک دل را خراش می دهند یا خبر از مرگ انسانیت دارند؟ ناامیدی از آنجا به جامعه القا می شود که این کشتارهای وحشیانه مربوط به قبیله و یا قشری خاص هم نیست. در همین شهر کرمان چندی پیش پدری دخترش را کشت و چندی قبل تر در شمال کشور پدری همین رفتار را انجام داد و انسانیت را زیر خاک دفن کرد.
تئاتر «پازل» در یک کافی شاپ و درست در میان مردم قصد دارد به این اعتقادات تلنگر بزند و به یادمان بیاورد که ما انسانیم. انسانی که ممکن است روزی قبل از گفتمان و بدون طرح سوال، فرزندی را محاکمه و اعدام کند. شاید اگر به گذشته برگردیم ببینیم که آن دخترها و آن پدرها در همین کافه ها قهوه های تلخی خورده اند و ناگهان به این نتیجه رسیدند که انسانیت به پایان رسیده است و روز بعد تیتر اخبار شدند. در تئاتر «پازل» شما بسیار خوب با نمایشنامه همراه می شوید و خیلی سریع ریل عوض می کنید و از همه مهم تر اینکه نمی توانید آینده را پیش بینی کنید! با وجود اخباری که در ماه های گذشته درباره این رفتار عصر حجری شنیده ایم بازهم زمان افشای جان کلام در این نمایش باورمان نمی شود که در بین این سورئال های تلخ در حال زندگی هستیم و به مانند خوکی در این گِلها می غلطیم و قهقهه می زنیم. درود بر پوریا قلی پور که رسالت مدنی اش را درک کرده است و به این موضوع مهم اشاره کرد. درست است که بازهم آن پدرها در همان کافه ها می نشینند و «یک قهوه تلخ سفارش می دهند با یک شکلات!» اما اینبار تفاوت آنجاست که یک هنرمند وظیفه اش را انجام داده است و شاید باعث شعله ور شدن ایده ای جدید در ذهن هنرمندی دیگر شود.
 امیدوارم که قلی پور این اثر را با شاخ و برگی بیشتر در آینده روی صحنه ببرد، زیرا ایراد شاخص این اثر کوتاهی زمان اجرا بود که اجازه غرق شدن مخاطب را نمی داد. به امید فردایی بهتر که در آن تنها قهوه ها تلخ باشند!




نظرات کاربران