به قلم محمد اماندادی
نگاهی به نمایش سگ کشی روی خط مرزی
سگ کشی روی خط مرزی،دنیایی است که تلاش میکند ما را به وادی میان جنون و عقل راهنمایی کند.
محمد اماندادی*، دنیای نمایش عرصهی گسترده ای است که امکانی جذاب را در اختیار هنرمندان قرار می دهد تا از دیدگاه خود بخشی از زندگی را آنگونه که خود می پسندند،به تماشاگران ارائه دهند ساخت دنیایی جدید که تمامی قلمروی آن را هنرمند نمایشگر مشخص می کند این دنیا چینش صحنه ای است چگونگی رفت و آمد بازیگران روی صحنه، نحوهی ایستادن آن ها،در میان اشیا و دکور احاطه شده بر روی سن نمایش را در بر می گیرد دنیایی که به تمام معنا زندگی و مرگ و آن را هم هنرمند، از قبل، همچون خدایان تعیین کرده گاه شخصیت ها به ناگاه چنان در گرداب نیستی فرو می روند که فرصت هر اندیشه ای از مخاطب را می گیرند.
سگ کشی روی خط مرزی ، دنیایی است که در تلاش است ما را به وادی میان جنون و عقل راهنمایی کند عشقی که در میان مرگ و زندگی دست و پا می زند و جان می گیرد همچون شمعی روشن می شود و در پایان کورسوزنان با بسته شدن پرده پر می کشد و می رود. درامی که با معیار نویسندگانش می کوشد روانکاوانه و روانشناسانه به مقوله عشق، تجاوز و آسیب های اجتماعی بپردازد و از این منظر هشداری باشد برای جامعه ای که غرق در روزمرگی ها و فضای مجازی حقایق بسیاری را نادیده گرفته و هیاهوی انسانیت در میان پیچیدگی های این هزارتوی ناپیدا گم می شود نقش سگ که در سرتاسر نمایش گسترده شده وظیفه بسیار مهمی برای جان بخشیدن به کشمکش دراماتیک داستان ایفا می کند.
گروه نویسندگان و در ادامه ی گروه اجرایی در صدر آن ها کارگردان بر آن بوده که با یاری نقش سگ تنش داستان را بالا برده و هر جا که فضای احساسی بر کار مسلط می شود و تمپوی اثر نمایش از جان می افتد با بازی نسبتاً هیجان انگیز که بازیگر نقش سگ انجام می دهد نفس تازه ای به روند کار تزریق می شود روابط بازیگر زن و مرد که در لابه لای روند قصه شکل گرفته و بارور می شود در پی آن است که آرام آرام مخاطبان را به جهان اثر دعوت نماید؛هر چند داستانی که تماشاگر درنهایت به تماشا می نشیند دچار خلا هایی است که نمی توان به سادگی از آن گذشت داستانک های فرعی که مکمل خط اصلی داستان هستند نمی توانند زنجیره های ارتباطی و چفت و بست های قوی را برای وصل شدن داستانک ها ارائه دهند و از این رو برخی مفاهیم پیچیده ی روان شناختی که قصه در پی بیان آن است به درستی به مخاطب منتقل نمی شود اگر نویسندگان اثر بتوانند چندین قطعه نمایشی کوتاه برای پر کردن این خلأها پیدا کنند و به روایت اصلی اضافه کنند داستان سرراست تر به تماشاگران ارایه خواهد شد.بازیگر نقش مرضیه که از قضا کارگردان نمایش هم هست اگر می توانست بین این دو نقش مهم یعنی بازی و کارگردانی یکی را برگزیند به طوریکه به روند بازی سازی بازیگران کمک بیشتری می شد. رابطه ی مرضیه و پوریا بایستی از عمق بیشتری برخوردار باشند تا کشمکش مد نظر نویسندگان و اوج داستان بیشتر به چشم بیاید اما در پایان ذکر این نکته ضروری به نظر می رسد که پرداختن به آسیب های اجتماعی معضلات دنیای کنونی که در آن زیست می کنیم و بیان آن در قالب یک اثر نمایشی کاری است پر زحمت که تنها با دانش عمیق نویسندگان و گروه های اجرایی از موضوعات این چنینی سرچشمه می گیرد و برای خلق آثار از این دست باید مطالعات عمیق اجتماعی را با دانش تئاتری روز درهم آمیخت تا شاهد اثری باشیم که ضمن نشان دادن نقاط آسیب پذیر جامعه دارای وجوه درخشان و پرفروغی از هنر بی بدیل نمایش باشد. سگ کشی روی خط مرزی از آن جمله داستان های است که حتما آن را باید به تماشا نشست تا بتوان گوشه ای کوچک از مشکلات جامعه را در آیینه ی آن نگریست.
* منتقد