یادداشتی بر «سایکوسیس ۴:۴۸» اثرعلیرضا محسنبیگی
چشم از من بگیر! پرده میافتد!
شاهد شفیعی٭، عملاً متن ملغمهای از خودگوییهای فردی بیماری است که وجوه شخصیتش از هم گسیختهاند.اما این متن در مقابل اجرای آن حرفی برای گفتن ندارد و تمامی روی سخن با ما را اجرا دارد.
در میان همه وجوه شخصیت که باهم درگیرند (آنکه قضاوت میکند، آنکه قاتل است، آنکه قربانی است، آنکه بیمار است و آنکه پزشک است و هیچ کدام هویت ثابت ندارند) یک تن به هویت آنان اولویت و نقش میدهد، آن تن اجراست.
آنان که در میانصحنهها چهارپایه برای معرفی نقطه قدرت و مکان و فاصله را تعیین میکنند، آنان به زعم لاکان، دیگریهای بزرگی هستند که به ذهن بیمار خط میدهند، از او میخواهند که قاضی را در نقطه بالاتر و محکوم را پائینتر بگمارند.
این دیگریهای بزرگ میتوانند دارو باشند، افراد باشند، جامعه و یا هر چیز بیرونی دیگر باشند که بر ذهن این بیمار تاثیر میگذارد و بخشهای جدال درونی او را شکل، قوت و ضعف میدهند.
بیاندیشیم به اینکه چگونه اجرا، میان پردههای تغییر صحنه را برای ما پرنورتر و با رنگی قرمز خاصتر اجرا میکنند. چگونه آنچه که ذاتاً ابزاری برای تحلیل نیست، ساختار بخش اثر است. این میان پردهها ساختار متداوم اندیشیدین بیمار را نامتداوم میکنند، اجزایی را جابجا میکنند و شخصیتهایی را بیرون و داخل صحنه میکنند.
اجرا کننده، با تحلیلی که از متن کرده(متنی که دراماتیک نیست)، به آن و به ذهن بیمار شخصیت نمایش تاثیر گذاشته، اوست که این ساختار را به این متن پر از تشویش تزریق کرده. او همچون یک خیمهشبباز، اجزای ذهن را ضعیف و قوی، معنیدار و بیمعنی، دیدنی و ندیدنی کرده و با قبول نقش دیگری بزرگ، خواسته یا ناخواسته قدم در راه بهبودی بیماری این متن برداشته، اما علیرغم میل باطنیاش، تلاشش نتیجه معکوس دارد و بیماری متن در پایان غالب و ساختار مغلوبه است، جایی که مستقیم به ما، دیگرانی بر روی صندلیها به تماشا، میگوید: «چشم از من بگیر! پرده میافتد!»
٭نمایشنامه نویس و فیلمساز