در حال بارگذاری ...
به بهانه اجرای نمایشنامه سوختن‌ها، نوشته وجدی معود

باید یاد بگیری

اگر می‌خواهی نجات پیدا کنی، باید یاد بگیری که بخوانــی، بنویســی، حساب کنــی، حرف بزنــی و فکر کنــی

حمید نژادی٭، نمایش سوختن‌ها نوشته وجدی معود یا وجدی معوض توسط جمعی از دانشجویان رشته نمایش دانشگاه باهنر کرمان و جمعی از پیشکسوتان نمایش کرمان به کارگردانی علی محمد فردین فر در سالن یادگاران صنعتی از 4 تا 18 اسفند ماه به روی صحنه رفت. یک اجرای دلنشین و مجذوب کننده از دانشجویان دانشکده هنر دانشگاه باهنر کرمان. چند نکته مهم در اجرای نمایش سوختنها وجود دارد که مخاطب را سه ساعت بدنبال خود می کشاند. اولین نکته متن است. کارگردان اولین گام (انتخاب متن) را درست برمیدارد. پایه و اساس یک نمایش خوب، متن خوب است. متن هم به لحاظ مفهومی و هم به لحاظ ساختاری، از کشش دراماتیک خوبی برخوردار است. نکته بعد، قرار گرفتن مجربین تئاتر در کنار دانشجویان و نیروی جوان می باشد. و در آخر وجود رشته نمایش در دانشگاه باهنر کرمان.

قبل از پرداختن به متن لازم است این نکته را متذکر شود که آرتور شوپنهاور میگوید که اگر یک کتابخانه بسیار بزرگ و در عین حال در هم ریخته و نامرتب وجود داشته باشد نسبت به کتابخانه ای کوچک و منظم، کاربرد و بازدهی کمتری خواهد داشت. اساتید و بزرگان تئاتر همیشه بر این نکته تاکید داشتند که درس اول تئاتر نظم است. تئاتر باید در ساعت و زمان مقرر شده اجرا شود. تماشاگر اثر، برنامه ریزی کرده است و زمانی را برای تماشای اثر خالی گذاشته است. وقتی می بیند که زمان زیادی از این وقت گذشته و هنوز اثر اجرا نشده است، سالن انتظار را ترک می کند حتی اگر بلیط خریده باشد. و این مساوی است با از دست دادن سرمایه تئاتر.

وجدی معوض یا وجدی معود، یک انسان مهاجر است. مهاجرتی که به اجبار و در ۱۰ سالگی برای او اتفاق افتاد. متولد لبنان و عرب است. او ناچار می شود که به فرانسه کوچ کند و بعد از چند سال همراه خانواده‌اش به شهر مونترال کانادا هجرت کند. او دیپلم مدرسه ملی تئاتر مونترال کانادا را اخذ می کند. معود در دنیا با عنوان نویسنده، هنرپیشه و کارگردان لبنانیِ کانادایی شناخته شده است. هسته‌ی مرکزی سوختنها متاثر از جنگ داخلی لبنان است. یک جنگ داخلی چندوجهی، که از 1975 تا 1990 طول کشید. این نمایشنامه در ایران تحت دو عنوان آتش سوزیها و سوختنها ترجمه شده است. معود این نمایشنامه را در سال 2003 برای نخستین بار منتشر کرد. فیلم Incendies یا در برخی ترجمه ها ویران شده و آتش ها، فیلمی است که بر اساس همین نمایشنامه ساخته شده است. راز بزرگ زندگی معود که در این نمایشنامه بارها تکرار میشود کلامی است از مادربزرگش. او می گوید که اگر می‌خواهی نجات پیدا کنی، باید یاد بگیری که بخوانی، بنویسی، حساب کنی، حرف بزنی و فکر کنی. آنچه که شاخصه نوشتن متن‌های اوست وجه بازیگری و کارگردانی اوست که باعث شده تا او در مقام یک درام نویس بیشتر به ویژگی اجرایی متن‌هایش توجه کند تا به جنبه های ادبی انها. او جنبه ادبی نمایشنامه‌ها را فراموش نمی‌کند بلکه برایش مهم است. وجدی معود در یادداشتی می‌نویسد که این نمایشنامه بدون همکاری بازیگران شکل نمی‌گرفت: "این نمایشنامه با کمک بازیگران، و به موازات تمرین‌ها، در طول یک زمان ده‌ماهه، پدید آمد و نوشته شد." او فرایندِ اینگونه نوشتن را، فرایند جمعی نوشتن می نامد. فرایندی جمعی که در آن نه ‌فقط نویسنده بلکه بازیگران یا حتی دیگر عوامل اجرا هم نقش داشته‌اند. متن در هنگام کار با گروه زاده و خلق می شود. او تاتر اروپا و همچنین تاتر فرانسه را می شناسد. او زمانی شروع به نوشتن نمایشنامه کرد که تئاتر غرب دوباره به کلام، دیالوگ و متن نمایشی برگشته بود. زمانی که متن ارزش اصلی خودش را از دست داده بود. نگاهش به متن نمایشی نگاهی کاملا سنتی و کلاسیک است، اما این نگاه آمیخته با خلق در زمان حال (مدرن و پست مدرن) است. او از یک سو وامدار تئاتر آرتو و تئاتر اجرا است و از سوی دیگر در پی احیای کلام، متن و قدرت زبان در دنیای متن است. وی عنصر روایت را که پیش از او فراموش شده بود دوباره احیا می‌کند. روایت او روایتی مدرن است. زمان در این روایت سیال است. نوع روایت به دلیل طرح منسجمی که دارد، تماشاگر منفعل را به تماشاگر کنشگر تبدیل می‌کند.

سوختنها حکایت مرگ مادری است که در ۵ سال آخر زندگیش سکوت کرده و کلمه‌ای به زبان نیاورده است. این راز نمایشنامه است که در پایان نمایشنامه گشوده می شود، که چرا مادر در ۵ سال آخر عمرش هیچ حرفی نزد؟ چرا ناگهان لال شده؟ بدون شک کاراکتر محوری این نمایش مادر است. مادر پس از مرگش در لابلای نامه‌ها، متن شهادتش در دادگاه‌ها و همچنین در صدای سکوتش حضور دارد. پرستار در سال‌هایِ پایانیِ زندگی مادر ۵۰۰ ساعت از صدای سکوت او را ضبط کرده. ژان دائم به آن نوارها گوش میدهد. نوارها، سرشار از سکوت اند. ژان به برادرش می گوید بیا سکوت مادر رو گوش کنیم سکوتی که سرشارازناگفتنی‌هاست. همین حضورِ غائب مادر، نیروی محرکه بخش اعظمی از داستان برای حرکت، برای سفر و برای شناخت است. و بعد داستان خواهر و برادر دوقلویی است که به سفری ماجراجویانه از غرب به شرق کشیده می شوند و آن‌ها در نهایت در می‌یابند که ثمره تجاوزی ادیپ گونه هستند. وکیل، وصیت‌نامه را می‌خواند. در بخش انتهایی وصیت‌نامه پاراگرافی راز آمیز و مبهم وجود دارد، نوال دو نامه نوشته و هریک از آن‌ها را در یک پاکت مجزا گذاشته است، اما نامه‌ها برای ژان و سیمون نیستند. یکی از نامه‌ها برای برادرشان و دیگری برای پدرشان است، بعد ما کشف می‌کنیم که این پدر و برادر یکی هستند.

مادر، یکی از قربانیان این جنگ است و یکی از جنبه‌های این نمایش روایت بازماندگان جنگی است. مادر، نماینده زنان مبارز است. مبارزی که با اسلحه‌اش سردسته اشغالگرها را نابود می‌کند و زندانی می¬شود. اما این مادر سلاح دیگری نیز دارد. سلاحش نصیحتی است که مادربزرگش در کودکی بهش کرده: "به حرف‌های این پیرزن در حال مرگ گوش کن. خواندن یاد بگیر، نوشتن یاد بگیر، حساب کردن یاد بگیر. درس بخوان برای اینکه مثل ما نشی این تنها شانس است به من قول بده." این جمله یادآور پندی است که مادربزرگِ خودِ وجدی معود به او توصیه کرده است. اگر می‌خواهی نجات پیدا کنی، باید یاد بگیریِ که بخوانی، بنویسی، حساب کنی، حرف بزنی و فکر کنی.

معود از تاریخ و اسطوره‌ها برای بیان مسائلی که کاملا معاصرند استفاده می کند و از این نظر او تاریخ و جهان اسطوره‌ را برای طرح مسائل جهان معاصر به متن نمایشنامه احضار می کند. به عبارتی معود به سراغ بازنویسی متون کهن یا اسطوره‌ها نرفته بلکه بر روی مسئله‌ای تاریخی دست گذاشته. او علاقه به اسطوره‌ها و تراژدی های یونان باستان دارد و از انها در اثرش استفاده می‌کند. چنانکه می‌بینیم که چگونه از عقده ادیپ و از اسطوره ادیپ در نمایشنامه استفاده می کند، اما ادیپ او، ادیپی مدرن و اسطوره ای مدرن است. او ناآگاهانه دچار زنای با محارم میشود. و در اثر همین نا آگاهی هست که هم پدر بچه‌هایش هست و هم برادرشان. و درست همان داستان ادیپ را در این نمایشنامه می‌بینیم.

در سوختن ها ما با حریم جامعه و حریم خانواده سر و کار داریم. فاجعه ای که برای این خانواده در ارتباط با جنگی که در لبنان اتفاق افتاده. فاجعه تراژیک و دردناک است که تحت سیطره استعمار مدرن کرامت انسانی را نابود می کند. واژه کرامت انسانی دائماً در اثر به کار برده می شود و اثر تلاش می‌کند که این کرامت انسانی را بازآفرینی کند. او جهان را از طریق خانواده دریافت می کند.

ما رابطه اِنسان با اِنسان را می فهمیم. رابطه اِنسان با حیوان هم قابل فهم است. انسان با شئ نیز ارتباط برقرار می کند. هر شئ که نویسنده در متن و یا کارگردان در صحنه می گذارد باید کارکرد قابل رویت برای مخاطب داشته باشد. از انواع کاراکترها، یک کاراکتر وجود دارد به نام کاراکتر شئ. وجود یا عدم وجود این کاراکتر می تواند ساختار متن و همچنین در اجرا، سازمان اجرا را به هم بریزد. بطور مثال دستمال در نمایشنامه اتللو یا خنجر در مکبث یا عصا در ادیپ و ... در نمایشنامه سوختنها نیز وجدی معود از کاراکتر شئ استفاده می کند و آن دماغ دلقک است. اما در سازمان اجرایی فردین فر این کاراکتر پر رنگ نیست و کمتر به چشم می خورد.

پارامتر دیگری که مولفه سوختنها است، سفرمی باشد. سفربرای جستجوی گذشته خویشتنِ خویش. در این سفر و در این هجرت است که شناسایی کامل برای کاراکترها صورت می‌گیرد. او در این اثر نشان داد که چگونه میشود آدمی از طریق سفر و دیدن به شناخت برسد. معود می گوید در ذهنم سه من وجود دارد که زاییده مسیری است که بین لبنان، فرانسه و کانادا طی کردم. هیچ کدام از این مکان‌ها را من انتخاب نکرده‌ام. با خودم می‌گویم اگر در لبنان مانده بودم و عربی حرف می‌زدم، آیا به سوی تئاتر کشیده می‌شدم؟ گاهی اوقات این سه حس رو دارم که سه نفر هستم. یکی از آنها در لبنان مانده و آرایشگر شده و دیگری در فرانسه مانده و نقاش شده است. سومی هم خود فعلی من است که در کانادا زندگی می‌کند این ایده در دوقلوهای نمایش‌ به چشم می‌خورد، تمایل شخصیت‌ها برای بازگشت دوباره به مکان خاص. هر انسانی در پی این است که برگردد به خانه اصلی خودش.

فردین فر با انتخاب صحنه مناسب، صحنه را از حالت قاب عکسی درآورد. با این عمل تماشاگر در کنار اثر جان و روح می گیرد و درگیر رخدادهای اثر می شود. او در طراحی صحنه نیز با ایجاد اختلاف سطح و همچنین استفاده از نور، فضاها را از هم جدا کرده و این امر در روند ادراک قصه، تماشاگر را یاری می رساند. موسیقی با ساختن فضا و اتمسفر مناسب در خدمت اثر بود و وظیفه خود را خوب ایفا کرد.

هر چقدر در هنر و بخصوص در هنر نمایش بیشتر تجربه کنیم، حضورمان را در صحنه پر رنگ تر و موثرتر کرده ایم. این درست بر عکس ورزش است. اوج حضور ورزشکار در دوره جوانی اوست. حضور پیشکسوتان نمایش کرمان در سوختنها بر جذابیت اجرا افزوده بود. جای دارد تشکر کنم از حضور آقایان محمد علی طاهری، حسین محقق، سعید اصطهباناتی، حمید غیاث، مجتبی ناظمی و حمید صادقی. خانم ها سوده بندری و آزاده خاندانی بخاطر حضورشان در اجرایی نمایش سوختنها. و همین طور از زحمات دانشجویان به جهت صبوریشان.

چند سالی است که با گشایش رشته نمایش در دانشگاه باهنر، فضای نمایش کرمان تبدیل به یک فضای علمی و آکادمیک شده است. اوج این شکوفایی را در چند ماه انتهایی امسال شاهد بودیم. یکی از شاخص های رونق نمایش در چند ماه گذشته حضور دانشجویان این رشته در شکل گیری آثار بوده است. آثاری که در حوزه های مختلف یا طرح سوال می کردند و یا دغدغه آفرین بودند. شاهد این مدعا، حضور گرم مخاطب می باشد. هنوز تا پایان راه بسیار مانده است، اما مسیر درست است. تلاش ها صورت گرفت تا این مسیر هموار شود. خون دلها خورده شد تا رشته نمایش در دانشگاه باهنر دایر شد. بر خود واجب می دانم بعنوان کسی که شاهد بود، از انسانی بگویم که زندگی اش را وقف تئاتر کرد. با خون دل مسیر را هموار کرد. تئاتررا جدی گرفت. خودِ تئاتر است، تئاتر می اندیشد، تئاتر می آموزد، تئاتر می

سازد و آباد می کند. تئاتر با دیوها می جنگد. دیو دروغ، دیو ریا، دیو تزویر و دیو ... هم زهر است و هم پادزهر. تئاتر این شرف را دارد که یک دستگاهِ فکریِ نیرومند باشد. کمبودها را یاد آوری کند. راهکارها را نشان دهد. بحرانها و دغدغه ها را متذکر شود. تئاتر بذر تفکر می پاشد. بازآفرین کرامت انسانیست؛ بی ادعا و متواضع، دکتر یداله آقا عباسی. سپاس.

٭،کارشناس ارشد و کارگردان تئاتر




مطالب مرتبط

یادداشتی بر نمایش قمَروی لَب‌ندار، اثر مصطفی نیکروان

سفرادیسه وار قمرو، دگردیسی و یافتن شادمانی درونی
یادداشتی بر نمایش قمَروی لَب‌ندار، اثر مصطفی نیکروان

سفرادیسه وار قمرو، دگردیسی و یافتن شادمانی درونی

سروش سلطانی٭، «کودکان با هر چیز کهنه‌ای که به دستشان برسد بازی می‌کنند، نشان می‌دهد بازی می‌تواند شخص را از قید رابطه‌اش با قانون و اقتصاد و جنگ و دیگر امور جدی رها کند

|

با نگاه به دو اجرای یدالله آقا عباسی

یادداشتی بر ضرورت تئاتر تعلیمی در جامعه
با نگاه به دو اجرای یدالله آقا عباسی

یادداشتی بر ضرورت تئاتر تعلیمی در جامعه

مصطفی درویش گوهری، در این یادداشت قصدی بر تحلیل یا نقد اثری را نداریم، تنها به‌واسطه دیدن دو نمایش "موش و دیلادوز" و "کک به تنور" به کارگردانی دکتر یدالله آقا عباسی، به مسئله تئاتر تعلیمی و اهمیت ...

|

نگاهی به آخرین اثر علی نفیسی

آنتیگونه زاده رنج ، مادر رنج
نگاهی به آخرین اثر علی نفیسی

آنتیگونه زاده رنج ، مادر رنج

علی نفیسی با کشف این دو گانگی ، تلاش کرده است تا با پیوند رویه ی امروزین جامعه ی ما در قالب روایت افسانه ای عاشقانه و ساختن اسطوره ای امروزین با نشانه هایی ایرانی و آشنا برای تماشاچی ما ، در موازات خط درام اصلی آن را نوسازی کرده و این شکاف را پرکند.

|

حضور موفق نمایش «مهمان جامانده» در جشنواره بین المللی اردکان

حضور موفق نمایش «مهمان جامانده» در جشنواره بین المللی اردکان

نمایش «مهمان جامانده» که با هدف فرهنگ‌سازی درحوزه‌ی افراد دارای معلولیت و همچنین با بازیگری این افراد ساخته شده است موفق به کسب جوایز متعددی در بخش فراگیر بیست‌و‌هشتمین جشنواره بین‌المللی تئاتر کودک و نوجوان اردکان شد.

|

یادداشتی بر نمایش «بودن یا نبودن»، مسئله این نیست  اثر علی کهن

عمیق شدن ممنوع است، لطفا در سطح بمانید!
یادداشتی بر نمایش «بودن یا نبودن»، مسئله این نیست اثر علی کهن

عمیق شدن ممنوع است، لطفا در سطح بمانید!

شاهد شفیعی٭، در ابتدا به یاد بیاوریم کارل گوستاو یونگ را که گفت: وجود داشتن کافی نیست، باید به این وجود روشنایی بخشید.  اولین مواجهه ما با نمایش بودن یا ...

|

نظرات کاربران