در حال بارگذاری ...
یادداشتی در حاشیه نمایش «آن سو» به کارگردانی مهدی ملکی

وضعیت دوگانه تماشا و تماشایی شدن

آرش اخلاقی٭، بخش اول: " همزیستی"_ در کتاب "ضرورت تئاتر: هنر تماشا و تماشایی شدن" نوشته پاول وودراف؛ نویسنده تئاتر را برای تماشاگر، هنر پیدا کردن ارزشِ کنشِ انسانی در زمان مشخص و در مکان مشخص می داند پس نیاز است تماشاگر این ارزش را ارزیابی کند، (مانند بسیاری چیزهای دیگر) و تا تماشا نشود اتفاق نمی افتد (منظور صرفا حس دیدن نیست). از سویی دیگر برای تمرین هنر تماشا همیشه دلایلی اخلاقی وجود دارد و بخشی از نیاز ما به دیدن تئاتر از نیاز ما به اهمیت دادن به دیگران هم ناشی می شود. در اینجا مشخص است در مورد جوهر اصلی تئاتر در حد کمال صحبت می شود. مثلا آنتیگونه با اعتراض به بی گناهی اش به سمت مرگ می رود. ما به تک تک رفتار و گفتار او توجه می کنیم، بی‌گناهی‌اش را کشف می کنیم و در این حالت برای او دلسوزی می کنیم و در پی توجهی که به او داریم به او اهمیت می دهیم، این اهمیت داشتن ما را در حس مراقبت قرار می دهد. این حس در دنیای ساختگی تئاتر همراه با تخیل ما تمرینی برای تقویت اهمیت دادن به مردم در خارج از سالن نمایش است. افراد سالم در جوامع سالم، ظرفیت مراقبت را به فضیلت تبدیل می کنند، چیزی که انسانیت نام دارد. مسئله  اینجا توجه و تمرکز است. انسان معمولا نسبت به افراد غریبه توجه کمی از خود نشان می دهد. توجه به وضعیت افراد غریبه در کنش، ما را با آنها آشنا و سرنوشت آنها را برای ما مهم می کند. اگر عادت کنیم به دیگران توجه کنیم انسان های بهتری خواهیم بود و در تحمل این رنجِ توجه است که انسان ها درجه بندی می شوند. در جهان چیزهای زیادی برای تماشا وجود دارند که ممکن است از وسعت ما خارج باشد. تئاتر این کار را برای ما انجام می دهد، افراد و اعمالشان را برای ما قاب می کند تا بیشتر تماشا کنیم. تمرین مرزبندی کنش انسانی به عنوان موردی قابل تماشا کمک می کند انسان دوستی پرورش داده شود.

جهان بدون مخاطب جهانی دردناک است از این رو انسان در زندگی تلاش های زیادی برای تماشا و تماشا شدن می کند. در سالن سینما و تئاتر چون انسان ها رویداد مشابه‌ی را تماشا می کنند به هم نزدیک تر می شوند. تجربه تماشا در افراد و کیفیت سوژه تماشا، ارزش این همنشینی را تغییر می دهد.

بخش دوم: "مواجهه"

به رویدادی که در حین تماشای اجرای نمایش  پیش آمد می پردازم. تقریبا در 80 درصد اجرا گوشی موبایل اشخاص ردیف جلویی ما بالا می آمد، دوربین گوشی فعال می شد و بین چند ثانیه تا چند دقیقه فیلم گرفته می شد! مسلما در جاهایی نیاز بود زاویه فرد گوشی بدست ِ فیلمبردار تغییر کند، کادر قدری بالاتر برود و از سرهای افراد جلوتری وی عبور کند، گاهی به چپ یا راست برود. گاهی نیاز بود زوم کند. او تلاش می کند چیزی از قلم نیفتد و ما تماشاگر تلاش او هستیم، زیرا در آن تاریکی سالن تمام این حرکات به روشنی (با نور صفحه موبایل) دیده می شد. گاهی، نور دیگری و تماشاگر گوشی بدست دیگر... حال دو نمایش در آن واحد در حال اجرا بود، آنچه بر صحنه می گذشت و آنچه این نفرات جلو ما انجام می دادند و ما در صفحه گوشی آنها می دیدیم... فیلم و یا عکس های پی یا پی را با توجیه تبلیغ یا تمجید یا لذت یا هر چه در جلویمان تماشا می کردیم. در جایی از اجرا که به ارزش بقیه صحنه ها بود هر سه نفر جلویی کنار هم  شروع به تصویربرداری کردند. چرا به این عمل دست زدند؟ یعنی این صحنه آنقدر جذاب و خاص اجرا می شد که از قدرت دریافت و حافظه انسانی خارج است و حتما باید آنرا در گوشی موبایل ثبت کنیم تا در خاطر ما بماند، تا بتوانیم بر آن چیره شویم؟ آیا صحنه آنقدر مهاجم و ویران کننده است که نمی شود تاب آورد و صبر کرد و نیاز به بازبینی فیلم آن در زمانی دیگر با کمک افراد دیگر دارد؟ آِیا ضبط کردن به مثابه تماشا کردن و دریافت کردن است؟ آیا آنقدر به گیرنده های حسی بی اعتماد شده ایم که نیاز به ابزار کمکی برای ضبط صدا و تصویر و حس صحنه داریم؟

یکی از تبعات دنیای تکنولوژی که روز به روز تاثیرات تازه ای از آن بر بدن و رفتار انسان کشف می شود این است که ما فکر می کنیم زمانی با گوشی همراه خود رویدادی را ضبط می کنیم آن را جاودانه می کنیم و خیال مان راحت است. در حالیکه خودمان همان لحظه مشخص حال را عمیقا دریافت نمی کنیم و متاسفانه حضور و تمرکز به صفحه ای دو بعدی منتقل می شود، دروغی کم اثر شکل می گیرد و ذهن مطمئن می شود که آن صحنه را دریافت کرده است.

در این اجرا؛ تماشاگران گوشی بدستِ ردیف جلویی به نظر نمی آمد خبرنگارانی رسمی باشند و آمده اند تا خبر و گزارش نمایش را بازتاب بدهند؛ اما اگر آنها را به عنوان شهروند خبرنگاران علاقه مند فرهنگ و هنر در نظر بگیریم که دلسوز سالن های خالی و احتمالا مغزهای خالی مردم هستند و با این عمل می خواهند مبلغانی بی ادعا باشند، آیا نمی شود همین عمل خداپسندانه را با یک یا دو عکس سریع یا چند ثانیه فیلم انجام داد؟ آیا این ضد تبلیغ نیست که فیلم و عکس کل اثر را برای کسانی بیرونِ اجرا نمایش دهیم و در عین حال بگوییم بروید و نمایش را تماشا کنید؟ اگر جذابیت روایت را به کنار بگذاریم، جذابیت بصری هم که از بین رفت. چه چیزی می ماند؟ شاید فقط حضور در لحظه و تنفس در هوای اثر. شخص فیلم بردار خودش چه زمانی درگیر اجرا شد؟ کی فرصت شد که نمایش را ببیند و در پی آن لذت ببرد و نتیجه گیری کند که آیا این اجرا ارزش زحمت فیلم گرفتن را دارد. شاید رابطه ی چاپلوسانه ای با عوامل نمایش دارند، که بعد از اجرا به آقا یا خانم کارگردان و بازیگر گفته شود بفرمایید من شصت دقیقه از اجرای نود دقیقه ی شما را فیلم گرفتم. آیا تلاش این اشخاص جای افتخار دارد؟ جواب دادن به این سوالات در وهله اول این معنی را می رساند که من کار شما را ندیدم و اصلا کاری به نمایش نداشتم و درگیر فیلم گرفتن بودم، دوم اینکه اجرای شما در مدیوم و کادری که من دوست داشتم ببینم نیست.

تکلیف تماشاگرانی که اکنون در سالن هستند و قطعا آمده اند که نمایش روی صحنه را ببینند چیست؟ آنان با وضعیت پیش آمده نمایش را چگونه و کجا می بینند؟ با چه تمرکزی؟ هر زمان که گوشی بالا می آمد صحنه ی نمایش در مستطیل عمودی کوچک و نورانیی قاب می شد، که این قابِ خاص با ناخن های کاشته شده ی رنگی اطرافش همراه بود. ناگفته نماند که ویس اجرا هم در یکی از این گوشی ها در حال ضبط بود. آیا ضبط این صوت و تصویر مواد خامی برای پژوهش هستند که بعدها می خواهند به آن ارجاع کنند یا صرفا حرکتی باسمه ای و فخرفروشانه برای پر کردن استوری و پست های صفحات مجازی با این ژست های هنری است.

بخش سوم: " تماشاگر فهیم، سرمایه تئاتر است"

درست است که انسان معاصر در پی فجایع اخیر در نسبت با ناتوانی خودش بیشتر کنش پذیر و تماشاگر شده ولی فرهنگ تماشا کجا رفته است؟ فرهنگ احترام به شریک تماشا در رویدادهای نمایشی چه شده است؟ البته انسان بی دست و پا و حقیر امروز دیر زمانی است با دنیای نامتناهی گذشته اش فاصله ای عمیق پیدا کرده و اکنون به کادرهای کوچک مستطیلی با رنگ های دروغین محدود گشته و به آن عادت کرده است. فارغ از بحث محتوا که می تواند تخریب را دوچندان کند، آیا وسعتِ جهانِ سرکش بیرون با کادر کوچک قابل کنترل بوده و درک آن آسان می نماید؟

اگر نمایش را دوست دارید چهارچشمی ببینید و از این تجریه لذت ببرید؛ اگر دوست ندارید یا به سالن اجرا نیایید یا اگر حس می کنید در جایی از اجرا دیدن نمایش برای شما بیهوده است و نمایش برای شما آنچنان قابل نیست اگر امکانش بود از سالن خارج شوید (البته بهتر است اگر اهل ریسک نیستید، قبل از تماشای اجرای هر اثر نمایشی درباره محتوا، شکل و شیوه ی آن تحقیق نمایید).

اگر با تصویربرداری در لحظه ی تماشا، لذت دیدن بیشتر می شود (که بعید است) باید دانست که کار بسیار خودخواهانه و نابخردانه ای است. بالفرض پول بلیط داده شده و حال نمایش آن چیزی نیست که مدنظر بوده پس زمان باید تا پایان به شکلی تلف شود که جور دیگری سودمند باشد، آیا راهش فیلم گرفتن، حرف زدن، حواس دیگران را پرت کردن است؟

چندی است در ابتدای بعضی نمایش ها آن جملات معروف که بعضا با " تماشاگر فهیم سرمایه تئاتر است" شروع می شد دیگر شنیده نمی شود. چرا ؟ نیازی نیست؟ آیا این جمله ی خلاقانه توهینی به مخاطب فهیم است؟ آیا پخش این جمله حرکتی واپسگرایانه بوده و خدشه ای به اثر هنری وارد می کند؟ گویی آدم ها هر چه جلوتر می روند و مستطیل کوچکشان گران تر می شود فهیم تر می شوند و نباید چیزی را به آنها تذکر داد. صرفا حضور آدم ها از هر گونه ای که باشند برای سالن نمایش غنیمت است؟ اتفاقا بنظرم باید شعور و تظاهر به تمدن را کنار گذاشت و در ابتدای نمایش ها چند خط فحش مو سیخ کن و لرزاننده گفته یا پخش شود (البته بهتر است بگوییم گذاشته شود) و بعد نمایش شروع شود. ممکن است عده ای بگویند این که خودش ضد فرهنگ است. کدام فرهنگ؟

بخش چهارم: "مخاطب متغیر"

 با این حال اگر اجرا را در هر نوع خود بازتابی از زندگی بدانیم، یعنی به نوعی به تداوم حس حضور اشاره کرده ایم، می توان این را توجیه کرد که به محض اینکه تماشاگر وارد سالن شد هر لحظه ممکن است زندگی بر صحنه جان بگیرد پس باید انتظار شروع در هر لحظه را داشت. اگرچه این جملات را باید با احتیاط زیاد به کار برد که در مورد چه اثری و چه مخاطبی صحبت می کنیم. این تماشاگران مضّر ( تماشاگرِ مبلًغ) برای بقیه تماشاگران چگونه می تواند برای گروه اجرایی مفید باشد؟ اگر با این آمارها گزارش تعداد تماشاگر داده می شود یا به قول معروف این روزها sold out می شود، جای تامل دارد!

همزمان با سرعت گرفتن پیشرفت تکنولوژی، اختراعات، اینترنت و شبکه های مجازی زمان زندگی انسان ها دچار دگرگونی شده و انسان معاصر زمان زیادی را به هماهنگی و تصمیم گیری برای رسیدن به تعداد زیادی از امور مورد علاقه خودش صرف می‌کند و دغدغه این را دارد که زمان روز به روز محدودتر می شود. از اینرو مواجه با تصویر با دهه های گذشته تفاوتی بنیادین دارد و بی رحمانه و بعضا بدون ایجاد کوچکترین درگیری از بین تصاویر هر کدام که از حوصله خارج است براحتی کنار گذاشته می شوند. این پرتاب شدن ها به مرور عادات زیستی او را دستخوش تغییر می‌کند که همین گزاره ی "به مرور" هم معانی گذشته را ندارد. در این حالت آن نمایش دهنده‌ای چشمان بیننده را برای زمانی هر چند کوتاه به خود جذب می‌کند و توانایی سوییچ کردن را از او می‌گیرد که سریعترین، بیشترین و پرهیجان ترین داده را فارغ از پیچیدگی‌های درام و معماهای داستانی به صورت قطاری از تصاویر در زمان از جلوی دیدگاه تماشاگر عبور دهد. این در بیشتر مواقع میخکوبی او را در مکان و حالت فعلی خود در پی دارد تا اینکه او را به فضا و زمان و تجربه‌ی حسی دیگری پرتاب کند و مجال فکر و رویاپردازی به او بدهد.

بگذریم.

نمایش "آن سو" را از این جهت می توان بررسی کرد که در آن خبری از به وجد آمدن برای مخاطب "هیجان دوست" نیست. کاراکترهای رنجور و به بن بست رسیده ای (اطرافمان زیاد است) که در پی راه هایی برای گذران هستند. آدم های درون گرا و کم حرفی که در گذشته ی نه چندان دور بسیار پر حرف بودند و حال نمایش از جایی شروع می شود که طوفان خوابیده ولی پس لرزه های آن بر این بدن های سرگردان مدام یادآوری می شود. انسان های درمانده بین آزادی و مسئولیت، به انفراد و انزوا پناه می برند و دنبال مقصر می گردند. زندگی از معنا تهی می شود، بنیه ای نیست که با آن بشود تاب آورد. ما چه هستیم؟ آیا نابود شده‌ی چیزی که نمی دانیم، هستیم؟ آنها مرگی گریز ناپذیر را دعوت به تعجیل می کنند و احتمالا همین اندیشه "مواجهه جویانه" راه نجات را روشن می کند. این نمایش واکنشی ست به سرعت فزاینده ی جهان پیرامون ما و نمایش هایی که آن را بر صحنه بازتاب می دهند.

نمایش «آن سو» به نویسندگی و کارگردانی مهدی ملکی، با نقش آفرینی محمد ترابی نژاد، ساناز شیخ شعاعی و مهدی ملکی از 26 اردیبهشت در تئاتر شهر کرمان روی صحنه است.

٭نویسنده و کارگردان




مطالب مرتبط

نگاهی به نمایش «طیفون»

طیفون، علیه شکسپیر
نگاهی به نمایش «طیفون»

طیفون، علیه شکسپیر

آرش رضایی گزکی٭، طیفونِ کاظم دامغانی اجرایی است شاد و مفرح که دقایقی دلچسب و لذت بخش را برای ما رقم زده، و بازی محمد ترابی و مهدی ملکی به موازات طراحی صحنه، لباس و گریمِ متناسب با فضای کار، جلوه گری دو چندانی ...

|

یادداشتی درباره نمایش «تیفون» به کارگردانی محمدکاظم دامغانی

کاظم در تیفون
یادداشتی درباره نمایش «تیفون» به کارگردانی محمدکاظم دامغانی

کاظم در تیفون

محسن قائمی٭، تیفون نمایشی است که تا هشت اردیبهشت هر شب ساعت هفت در سال مجموعه تئاتر شهر کرمان به صحنه می‌رود. کارنامه محمدکاظم دامغانی، کارگردان این اثر، نشان دهنده مسیر خاصی است که ...

|

یادداشتی بر نمایش «قمَروی لَب‌ندار»، اثر مصطفی نیک روان

سفرادیسه وار قمرو، دگردیسی و یافتن شادمانی درونی
یادداشتی بر نمایش «قمَروی لَب‌ندار»، اثر مصطفی نیک روان

سفرادیسه وار قمرو، دگردیسی و یافتن شادمانی درونی

سروش سلطانی٭: «کودکان با هر چیز کهنه‌ای که به دستشان برسد بازی می‌کنند، نشان می‌دهد بازی می‌تواند شخص را از قید رابطه‌اش با قانون و اقتصاد و جنگ و دیگر امور جدی رها کند

|

با نگاه به دو اجرای یدالله آقا عباسی

یادداشتی بر ضرورت تئاتر تعلیمی در جامعه
با نگاه به دو اجرای یدالله آقا عباسی

یادداشتی بر ضرورت تئاتر تعلیمی در جامعه

مصطفی درویش گوهری، در این یادداشت قصدی بر تحلیل یا نقد اثری را نداریم، تنها به‌واسطه دیدن دو نمایش "موش و دیلادوز" و "کک به تنور" به کارگردانی دکتر یدالله آقا عباسی، به مسئله تئاتر تعلیمی و اهمیت ...

|

نظرات کاربران