در حال بارگذاری ...
...

یادداشتی بر اجرای نمایش «تاکاتسوبو»

بدن بدون معنا

یادداشتی بر اجرای نمایش «تاکاتسوبو»

بدن بدون معنا

مجید عتیق : نقد تئاتر، چیست و چرا؟ نقد تئاتر از اصولی‌ترین ابزارهایی است که به بررسی نقاط قوت و ضعف یک اثر می‌پردازد. هدف اصلی نقد، نه تخریب بلکه تحلیل و ارائه پیشنهادهایی است که به بهبود اثر و رشد هنری سازندگان کمک کند. همان‌طور که آگوست ویلهلم شلگل، یکی از نظریه‌پردازان تئاتر کلاسیک، می‌گوید: «نقد، پلی است میان هنر و مخاطب، که هدف آن روشن کردن مسیر هنر برای آینده است.» بنابراین، نقد نباید با دلخوری همراه شود، بلکه باید به‌عنوان فرصتی برای تکامل و دستیابی به اجرای بهتر در آینده در نظر گرفته شود.
نمایش "تاکاتسوبو" به کارگردانی پوریا قلی‌پور با ترکیب فرم‌های تئاتر فیزیکال و مستند، تجربه‌ای متفاوت را به مخاطب عرضه کرد. داستان نمایش حول محاکمه فردی ژاپنی در دادگاه لاهه بود که به جرم شکنجه و کشتن نهنگ 52 هرتزی محکوم شده بود. این نمایش در فضایی خاص و درون آکواریومی پر از آب اجرا شد، و تلاش داشت به شکل هنری و انتقادی موضوعات اجتماعی و حقوقی را بازگو کند.
تئاتر فیزیکال: نمایشی که نیازمند معنای عمیق‌تری است
تئاتر فیزیکال بر اساس نظریه‌های مطرح ژاک لکوک و جرزی گروتوفسکی بر قدرت بدنی و حرکات بازیگر تکیه دارد تا بدون نیاز به کلام، مفاهیم را به مخاطب انتقال دهد. در این سبک از تئاتر، نمادها و نشانه‌ها به شکلی عمیق و هماهنگ با بدن بازیگر مطرح می‌شوند. گروتوفسکی در مطالعات خود درباره تئاتر "بی‌چیز" معتقد بود که "بازیگر باید بتواند با استفاده از بدن خود، تمامیت معنای صحنه را به‌طور مستقل و واضح به تماشاگر منتقل کند."
در نمایش "تاکاتسوبو"، بدن بازیگران که در فضایی از آب به حرکت درمی‌آمدند، جذابیت بصری خاصی داشت؛ اما متأسفانه این حرکات در بسیاری از لحظات به نمادهای مشخص و قابل فهم تبدیل نشد. به نظر می‌رسید که بازیگران خود آگاهی کاملی از معنای حرکات و نمادهای بدنی که باید منتقل می‌کردند، نداشتند. در نتیجه، این باعث شد که بخش فیزیکال نمایش در انتقال پیام اصلی خود به مخاطب ناتوان باشد و احساس پراکندگی و تصادفی بودن در حرکات به وجود آید.
همان‌طور که آن بوگارت، یکی از کارگردانان برجسته تئاتر فیزیکال، می‌گوید: «وقتی بدن بدون معنای مشخص حرکت می‌کند، تنها حرکتی بی‌هدف است، اما وقتی معنایی در پس آن باشد، قدرتی دوچندان پیدا می‌کند.» در "تاکاتسوبو"، اگر بازیگران توانسته بودند از حرکات خود به‌شکلی هدفمندتر استفاده کنند، نمایش می‌توانست تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد.
تئاتر مستند: صدایی که باید بلندتر شنیده می‌شد
بخش مستند نمایش که تنها از طریق مونولوگ‌های دادستان ارائه شد، به دنبال انتقال محتوای واقعی و حقوقی محاکمه بود. تئاتر مستند، همان‌طور که پیتر وایس در آثار خود مانند "بازپرسی" نشان داده است، بر بازنمایی واقعیت و بیان رویدادهای اجتماعی و سیاسی تکیه دارد. برتولت برشت نیز در تئاتر حماسی خود تلاش می‌کرد تا تماشاگران را وادار به تفکر و قضاوت کند، نه فقط به‌عنوان یک ناظر منفعل.
در نمایش "تاکاتسوبو"، مونولوگ دادستان که باید به‌عنوان اصلی‌ترین بخش مستند نمایش عمل می‌کرد، نتوانست عمق لازم را ایجاد کند. این بخش به‌صورت یک‌جانبه و بدون پیوند مؤثر با سایر اجزا نمایش ارائه شد. اگرچه ایده استفاده از مستند در نمایش جذاب بود، اما نیاز به تعمیق بیشتر و ارتباط گسترده‌تری با بخش‌های دیگر داشت. در نهایت، این بخش نتوانست مخاطب را با چالش‌های اجتماعی و اخلاقی نمایش کاملاً درگیر کند.
تلفیق فرم‌ها: چالشی که نیازمند هماهنگی بیشتر بود
یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های این نمایش، تلفیق دو فرم تئاتری فیزیکال و مستند بود. هرچند تلاش برای استفاده از این دو فرم به‌صورت هم‌زمان بسیار جسورانه بود، اما به دلیل عدم هماهنگی بین بخش‌های فیزیکی و مستند، نمایش از نظر انسجام کلی دچار مشکل شد. برتولت برشت در تئاتر حماسی خود از تلفیق فرم‌های مختلف برای ایجاد "فاصله‌گذاری" استفاده می‌کرد تا تماشاگر را به فکر وادار کند. اما در "تاکاتسوبو"، این تلفیق بیشتر به ایجاد فاصله میان بخش‌های مختلف اجرا منجر شد تا اینکه تماشاگر را به عمق داستان بکشاند.
همان‌طور که پیتر بروک، از نظریه‌پردازان برجسته تئاتر معاصر، در کتاب "فضای خالی" بیان می‌کند: «وقتی دو فرم تئاتری در کنار هم قرار می‌گیرند، باید به‌گونه‌ای با هم ترکیب شوند که یکدیگر را تکمیل کنند، نه اینکه تماشاگر را از هم جدا کنند.» در "تاکاتسوبو"، این تلفیق به‌جای ایجاد پیوستگی معنایی، به نوعی دوگانگی منجر شد که مخاطب را از جریان کلی داستان دور نگه می داشت. هر چند باید متذکر شد مفاهیم کلی منتقل میشد و در همان کلیت خود در ذهن می ماند.
استفاده از دوربین و نقاشی زنده: ابزارهایی با پتانسیل بالا، اما هدررفته
یکی از بخش‌های جالب این نمایش، استفاده از دوربین و پخش زنده بخش‌هایی از اجرا بر روی پرده بود. این تکنیک که به‌شکل مؤثری در تئاتر چندرسانه‌ای به کار می‌رود، می‌تواند تجربه‌ای غنی‌تر و چندلایه برای مخاطب ایجاد کند. رابرت ویلسون، یکی از پیشگامان تئاتر چندرسانه‌ای، بر این باور است که استفاده از تصاویر زنده و تکنولوژی‌های مدرن می‌تواند به درک عمیق‌تر مخاطب کمک کند و آن‌ها را با لایه‌های معنایی مختلف آشنا کند. در نمایش "تاکاتسوبو"، استفاده از دوربین و پخش زنده، به‌ویژه در صحنه‌های آکواریوم، به ایجاد لحظات بصری جذاب کمک کرد؛ اما همان‌طور که در دیگر بخش‌های نمایش نیز دیده شد، این تکنیک به‌طور کامل در خدمت مفهوم نمایش قرار نگرفت و در برخی لحظات از رویکرد اصلی فاصله گرفت.
این نوآوری اگر با دقت بیشتری استفاده می‌شد و تعامل قوی‌تری با دیگر اجزا نمایش برقرار می‌کرد، می‌توانست به‌عنوان ابزاری مؤثر برای انتقال مضامین پیچیده و حسی نمایش به کار رود. به‌عنوان مثال، اگر تصاویر پخش‌شده بیشتر بر تعارضات درونی شخصیت‌ها و یا رویدادهای نمادین تمرکز داشتند، می‌توانستند مخاطب را درگیرتر کنند.
در کنار این تکنیک، وجود نقاشی زنده که در گوشه‌ای از سالن انجام می‌شد، می‌توانست به عنوان یک عنصر مکمل، به نمایش کمک کند. نقاشی‌های زنده در تئاتر، همان‌طور که در برخی از آثار ویسکونتی و کانتور دیده شده است، می‌توانند به ایجاد لایه‌های بصری بیشتر و درک عمیق‌تری از شخصیت‌ها و مفاهیم کمک کنند. با این حال، در این اجرا، نقاشی زنده به دلیل موقعیت و تمرکز کمتر مخاطبان بر آن، نتوانست به شکلی مؤثر نقش خود را ایفا کند. این عنصر که می‌توانست به عنوان یک مؤلفه کلیدی در ترکیب هنرهای تجسمی و نمایشی عمل کند، به حاشیه رفت و توجه کافی به آن داده نشد.
نتیجه‌گیری: نوآوری جسورانه، اما نیازمند انسجام بیشتر
نمایش "تاکاتسوبو" به‌عنوان یک تجربه نوین در تئاتر فیزیکال و مستند، توانست مخاطب را به فضای بصری خاصی وارد کند. استفاده از آکواریوم به‌عنوان محیط فیزیکی اجرا و نیز بهره‌گیری از تکنیک‌های چندرسانه‌ای همچون پخش زنده، نشان‌دهنده جسارت و نوآوری کارگردان در ایجاد فضایی متفاوت بود. اما با وجود این نوآوری‌ها، نمایش نتوانست به‌ خوبی از تلفیق فرم‌های مختلف تئاتری استفاده کند و در ایجاد یک پیوستگی مفهومی و معنایی میان بخش‌های مختلف ناکام ماند.
پوریا قلی‌پور به‌عنوان کارگردان این نمایش، نشان داد که توانایی خلق فضایی جسورانه و غیرمتعارف را دارد، اما نیاز به بررسی دقیق‌تر در استفاده از فرم‌ها و تکنیک‌های اجرایی برای ارتباط بهتر با مخاطب و انتقال پیام‌های عمیق‌تر احساس می‌شود. در نهایت، این نمایش با وجود نقاط قوتش، می‌توانست با انسجام بیشتر و هماهنگی بهتر میان بخش‌های فیزیکی، مستند و تکنیکی، تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد.
"تاکاتسوبو" به‌عنوان یک اثر نوآورانه و با نگاه هنری بلندپروازانه، توانست جریانی تازه در تئاتر معاصر منطقه خود ایجاد کند، اما همچنان ظرفیت بیشتری برای رشد و تکامل دارد. آنتوان آرتو، در نوشته‌های خود درباره تئاتر "بی‌رحم"، به این نکته اشاره می‌کند که تئاتر باید با ایجاد شکاف و چالش در مخاطب، آن‌ها را به تفکر و واکنش وادار کند. "تاکاتسوبو" به‌عنوان یک اثر پرشور، قطعاً چنین نیرویی در خود دارد، اما برای بهره‌برداری کامل از این پتانسیل، نیاز به تمرکز بیشتر و کارگردانی دقیق‌تری احساس می‌شود.