در حال بارگذاری ...
یادداشت محمد فتح نجات بر نمایش بوف کور

جاسوس خواب در آغوش مادر تمام این جهنم

این تصور که شما قرار است به تماشای روایت دقیق صادق هدایت از بوف کور بنشینید بسیار اشتباه است و در اواسط کار متوجه خواهید شد که اگر نام «بوف کور» را از این نمایش حذف کنیم تشخیص ارتباط آن با صادق هدایت بسیار سخت و مفهومی خواهد بود.

محمد فتح نجات :

«بوف کور » به کارگردانی محمد رضا حیدری ، اجرایی که به رغم تصورات بنده و بسیاری از مخاطبان هنر با توجه به سنگینی نام «بوف کور» ممکن بود که خوب از آب در نیاید. اما با توجه به لحن متفاوت و فضای مناسبی که با هنرنمایی حدود 16 بازیگر و بازی گردان روی صحنه پدید آمد و کارگردانی شایسته محمدرضا حیدری می توان این اثر هنری را یکی از بهترین روایت های بوف کور دانست.البته در همین ابتدا باید به این نکته اشاره کنم این تصور که شما قرار است به تماشای روایت دقیق صادق هدایت از بوف کور بنشینید بسیار اشتباه است و در اواسط کار متوجه خواهید شد که اگر نام «بوف کور» را از این نمایش حذف کنیم تشخیص ارتباط آن با صادق هدایت بسیار سخت و مفهومی خواهد بود. بر گرفته از یک دیالوگ بیان شده در این نمایش که می گفت: «سایه ها جاسوس خواب هستند» اگر من قرار بود عنوانی برای این اثر انتخاب می کردم یقینا «جاسوس خواب» بود.

در این اثر نیز محمدرضا حیدری به مانند نمایش «همه چیز میگذرد تو نمیگذری» از نور متحرک و متشخص استفاده کرده است و خبری از سیستم اتوماتیک نورپردازی رایج در آثار نمایشی در میان نیست. به عبارتی دیگر حیدری معتقد است که نور هم در آثار وی باید بازی کند و دارای شخصیت باشد که در این اثر افراد حامل نور را بازی گردان نامیده است. درست است که ممکن است کیفیت نورپردازی در این اثر آنطور که باید به کام تماشاگر خوش نباشد و در برخی موارد دید مناسبی نداشته باشد، اما به نظر بنده این موضوع به محتوای کار صدمه وارد نکرده است و این اثر یکی از آثار ارزشمند چند سال اخیر تئاتر کرمان به شمار می آید. به نظر بنده دیالوگ های بیان شده در این اثر کلاژی از بهترین عبارات ادبی دنیای «هدایت»هاست. هم دنیای خود صادق هدایت و هم دنیای افرادی که غرق در افکار هدایت گونه هستند. آنقدر این کلاژ به زیبایی اجرا و پازل سازی شده است که شما با هر دیالوگ می توانید تا دقایقی در خلسه و گیجی چند هزار کلمه فرو روید. نمادگرایی در این اثر به طریقی رمزگونه در لحظات کمی که نور کل صحنه را فرا گرفته به تماشاگر این مجال را می دهد که در زمانی کم بهترین شکار را داشته باشد. در ابتدای این نمایش قبل از ورود تماشاگران، تمامی بازیگران و بازیگردانان روی صحنه حاضر هستند و محمدرضا حیدری در بین صندلی تماشاگران می چرخد و با رفتار خود حال و هوای نقش اول این داستان که زخم تمام وجودش را فرا گرفته نشان می دهد، زخمی شبیه زخمهای هدایت. نمی دانم بگویم حیدری بازیگر خوبی است یا کارگردان خوبی به راستی که پاسخ این سوال سخت است، البته اینکه او در اکثر آثاری که کارگردانی کرده بازیگری نیز می کند شاید دلیل این سردرگمی باشد. اما نکته واضح این است که حیدری در تئاتر کرمان جریانی به راه انداخته است که تا چند دهه دیگر از آن به نیکی یاد خواهد شد. او در کنار دید انتزاعی و سورئالیستی خود چنان واقع گرایانه رفتار می کند که روی تیغِ مرز وهم و حقیقت با کمترین خسارت می رقصد. در آثار کمتر کسی می توان چنین دیدی را با این کیفیت درک کرد. به عنوان یک مخاطب ناچیز و دائمی تئاتر غنیمت می دانم که محمدرضا حیدری به اقتضای اتفاقاتی خاص در کرمان حضور دارد و یقینا این حضور موجب تولد هنرمندان با چنین بینشی در آینده کرمان خواهد شد.

درست است که اوضاع فعلی پر از استرس و اضطراب کرونا است و حضور در یک پلاتو –اگر چه با نیمی از ظرفیت- اندکی ریسک دارد. اما اگر از جمله افرادی هستید که بحران کرونا را پشت سر گذاشته اید و هراس ابتلا ندارید به شدت تماشای این اثر را به شما توصیه می کنم.




نظرات کاربران