گفتگوی مهدی بذر افشان با عبدالرضا قراری
صنف یا انجمن ؟
عبدالرضا قراری در زمینهی ارتباط با دستگاههای فرهنگی، انسان کمتجربهایی نیست نه به واسطه آنکه چندسالی از عمر شریفش به کارمندی در اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمان سپری شده، بلکه در زمینهی برنامهریزیِ فرهنگی با موضوعِ مشخصِ توسعه تئاتر استان؛ فردی دغدغهمند و پژوهشگر است
عبدالرضا قراری در زمینهی ارتباط با دستگاههای فرهنگی، انسان کمتجربهایی نیست نه به واسطه آنکه چندسالی از عمر شریفش به کارمندی در اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمان سپری شده، بلکه در زمینهی برنامهریزیِ فرهنگی با موضوعِ مشخصِ توسعه تئاتر استان؛ فردی دغدغهمند و پژوهشگر است و در یکونیم دههی گذشته با ادارات و نهادهایی که در این زمینه وظایفی داشته و دارند مرتبط بوده و تقریبا میتوان گفت به اکثر آییننامهها و شرحوظایف کارشناسان و مسوولینِ آنها آگاه و مسلط شده است، آنقدر که، بدون در نظرگرفتن استثناهای مدیریتی در استان، زمان اندیشیدن به راهکارهای توسعهایی هنر وتئاتر توسط قراری خیلی بیشتر از کسانی بوده که وظیفه داشتهاند بیاندیشند و راهکار پیشنهاد بدهند. قراری سالهاست که فکر کرده، مقاله ترجمه کرده، ولی کمتر گوشی برای شنیدن یافتههایش پیدا کردهاست، قراری پس از شنیدن اولین سوالم با لبخندی که نتوانستم تشخیص دهم علتش را و مکثی که عادت گفتوگوهای مهماش است می گوید:
ما در یک دوره تاریخی و وضعیتی تقریبا غیرمنتظره به سر می بریم، اما قبل از پاسخ به سوال شما، باید تشکر کنم از شاکله اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی، از جناب آقای علیزاده مدیرکل محترم؛ به دلیل اینکه ما به عنوان انجمن ادعا کردیم حوزه کارشناسی ما جامعتر از سایر گروههاست و ایده هایی در سطح جامعه تئاتری وجود دارد که انجمن باید منعکس کننده این ایدهها و نظرات باشد، نمیتوانم الان این را ادعا کنم که انجمن چکیده نقطهنظرهای جامعهتئاتری را تبدیل به یک فرایند کارشناسی کرده و ارائه داده، اما خواسته ما از اداره کل ارشاد اسلامی و معاونت محترم هنری آقای جوشایی این بود که این قاعده را از ما بپذیرند، یعنی بپذیرند که انجمن باید به هر صورت این نقش را ایفا کند و اگرهم خطایی در این قضیه هست آنها با دید مدیریت آگاهانه تبعات این خطا را کنترل کنند تا تبعات کمتر بشود، و مهمتر اینکه اجازه این تجربه را به انجمن بدهند.
در حقیقت من احساس می کنم که این ارتباط شکل گرفته در نوع مدیریت فرهنگیای که من حداقل در منطقه و در کل کشور سراغ دارم یکی از نادرترین ارتباطهاییست که بین یک نهاد به اصطلاح مدیریت فرهنگی و یک حوزهی به اصطلاح تخصصی اتفاق افتاده؛ چون تجربههای گذشته ، تجربههایی ناقص و ناکارآمدی بوده، احساس می کنم این رابطه الان یک رابطه منطقی است و باید ازش دفاع کنیم پس باید به طور شفاف بگیم که اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی براساس این تقاضا و خواستهی انجمن که تأمین کننده حوزه کارشناسی تغییرات در جشنواره باید انجمن باشد، این قاعده را رعایت کرده و تا حالا از آن عدولی نکرده و اگر کاستیای بوده، این کاستیها به حوزه مدیریت و یا تصمیمات حاصل از عدم شناخت برنمیگردد، بلکه بعنوان یک فرصت واگذاری مدیریت تجربی به یک بخش خصوصی است که اداره کل با اعتماد به توانمندی انجمن این حرکت را انجام داده و باید ازایشان تشکر بشود.
قبل از این توضیحِ تقریبا مفصلِ عبدالرضا قراری این سوال رو پرسیده بودم:
آقای قراری نزدیک به یک سال رئیس انجمن نمایش هستید، هئیت مدیره تشکیل دادید- درپی انتخاباتی که صورت گرفت - کار به چگونگی انتخابات و اینکه انجمن در طول این یک سال چه فعالیتی کرده نداریم،میخواهم اینطور شروع کنم که، تجربه ریاست انجمن تئاتر استان در دولت تدبیر و امید برای شما چه جور تجربه ای بوده؟ آیا تجربه خوشایندی بود ، تجربه ای بود که دوست دارید دوباره تکرار بشه یا نه ؟
عبدالرضا قراری: میدانید وقتی که آدم یک آگاهیهایی دارد شرایط برایش سختتر میشود، چونکه موقعیت شخصیِ فرد در قبالِ نظامی که به آن قدرتِ رفتار و فعالیتهای اجتماعی داده، متمایز میشود بنابراین موقعیت شخصی فرد گره میخورد با یکسری از موقعیتهای اجتماعی و ممکن است که شما به عنوان فرد در تحول و قدرت صاحب یک جایگاه بهتری شده باشید اما در اینوضعیت چقدر آمال و آرزوهای صنفی، که به واسطه یک زندگی جمعی از صنف به فرد منتقل شده ، قابل تحقق است؟ و اگر اینگونه افقی امیدوار کننده نداشته باشید، برای خودِ من که در این موقعیت دوگانه از زندگی هستم -یعنی اینکه در حقیقت تکلیف آدم در موضع هویت فردیاش و اینکه یک هنرمند صاحب سبک و موقعیت و صاحب فرم خاص بشود – پس ارزشهای صنفی ، حقوق صنفی چی می شود ؟ این یک دوگانگی و یک تناقضی است که در موقعیت موجود با آن مواجه هستم و فکر میکنم چالشهایی که این موقعیت موجود به عنوان مسئول انجمن برای من ایجاد کرده بخشی از آن، پاسخ به همین موقعیت متناقض است که زیاد موقعیت مطلوبی نیست .
- من فکر میکنم ما پیشینه فرهنگی قدرتمندی داریم، ولی آن بخشی از فرهنگ که باید به کمک یک تخصصی به نام تئاتر بیاید خیلی کمسابقه است، ما در این حوزه خیلی کم فرهنگیم ، یعنی خیلی تازه واردیم و تازه کاریم و این را باید بپذیریم و اشتباه نکنیم با اون حوزه هایی که خیلی ریشه دار و قدرتمند و صاحب اعتبارند در دنیا؛ مانندشعر . حالا شما با تجربهایی که دارید، فکر میکنید در این وضعیت ما چقدر الزام داریم که به حوزههای صنفی ورود کنیم، جریانهای صنفیمان را ساختارمند کنیم و آدمهای این جریان را عادت بدهیم که به این ساختارها تأسی کنند و نقد کنند و اگر اشکالی دارد سعی کنند تغییرش بدهند یا اگر خلاقیت یا اندیشهایی برای تغییر ندارند فقط تأسی کنند و پیش بروند . یا بهتراست سعی کنیم فضایی بهوجود بیاوریم تا اجتماعاتی چند نفره – حالا جمعیت این اجتماعات چقدر است مهم نیست - ایجاد بشود مثل همین گروههای تئاتری که ایجاد شده و فعال هستند و این جریانات را در مسیر ارتقاء جنبههای آرتیستیی فردی و هویت گروهی پیش ببریم ، قدرتمند شویم، صاحب فکر شویم و بعد به فکر ساختار باشیم ، به فکر صنف باشیم . آخه واقعیت اینه تا افراد جامعه هدف به یک حدی نرسیده باشند، به یک وزنی نرسیده باشند، تن به ساختار نمی دهند چون تن دادن به ساختار بخشی از آن نتیجهاش این است که نقصان آدمها و مجموعههای ضعیف را نشان میدهد؛ آنقدرپیش برویم تا تک تک افرادمان توانمند بشوند و به یک آماری برسیم و بگوییم مثلا سی درصد جامعه هدف ما به یک وزنی رسیده وحالا ما می توانیم امیدوار باشیم که اگرساختاری تعریف بشود میتواند بماند و کارکرد داشته باشد .
عبدالرضا قراری: بررسی تاریخ نشان می دهد که ما هر وقت خواستیم به اون گروههای کوچکی که یک حوزه تخصصی پایدار دارند بپردازیم، فشارهای شدید اجتماعی ، اقتصادی، سیاسی ، فرهنگی خارج از حوزه تئاتر مانع شد، به دلیل همان عمر و تجربه اندکی که شما می گوید این فشارها وجود دارد البته پیشینه وتاریخ کوتاه ما هم مزید برعلت است که موجب میشود آن فضاها و گروه های کوچک هم نتوانند بطور عمیق شکل بگیرند.
من فکر می کنم اینها دو فضای مرتبط ودارای ارتباط مستقیم با هماند که اگر رشد متناسب نداشته باشند پایداری و رشد یکی بدون دیگری ممکن نیست . یعنی در صورت رشد متناسب، هم رشد فضای صنفی، و استقرار آدمها با اندیشه ترقی و ایجاد تمایز پیشرفت در خودشان و هم آدمهای پیشرفته می توانند صنف قدرتمندتری را ایجاد کنند، ولی به نظر من ما در موقعیتی هستیم و به دلیل مشکلاتی که ناشی از تصمیمات اشتباه متوالی و مداوم صاحبان اراده اجتماعی و فرهنگ مسلط، ایجاد میشود، باید به یک قدرت نسبی دست پیدا کنیم تا بتوانیم در برابر این اشتباهات پایداری داشته باشیم .
من احساس می کنم عمدتاً حذف تصویر واقعیِ حرکتهای هرفرد از خاطره جمعی ما، زیان های پیدرپی و بسیار سنگینی برایمان داشته است.
یکی از بسترهایی که صنف میتواند ایجاد کند، تثبیت و پایدار کردن این ذهن تاریخی است، که تجربه هر نسل و هر فرد را به دیگران منتقل کند . بی شک ما در همین مثلا 100 یا 50 سال یا هر تاریخی که از زمان دست یافتن ما به مفهوم نمایش مدرن طی کرده ایم، آدمهایی را داریم که راههایی را رفتهاند، اما تصویر تجربه این راهها نه در حافظه مکتوب ما موجود است نه در حافظه شفاهی ما تبدیل به یک روایت ، یک سیستم ویا یک منش شده است، پس هر فردی به صورت متمایز می آید تجربه فردی اش را انجام میدهد و هزینه اش که در واقع هزینه همه آدمهای جامعه است را می پردازد و می رود.
به نظر من ما به صنف و موقعیت صنفی احتیاج داریم ضمن اینکه تشکیل صنف بدون انسانهایی که بشود روی دانش ورفتار حرفهایی آنها تأمل کرد و به توانایی فرهیختگی آنها تکیه کرد امکان پذیر نیست و نمیشود صنف پایدار و قدرتمندی را درست کرد . این هم خودش یکی از موقعیتهای متناقض ماست که به نظر من، توسعه در این بخش هم، مشروط به توسعهی هر دو بخش است.
- من از صحبتهای شما اینطور متوجه شدم که ساختارو صنف برای آسانتر شدن حرکت اعضای جامعه متخصص ما شاید نباشد . بلکه یک هالهایی اطراف جامعه ما ایجاد میکندتا اشتباهات مدیران و تصمیمگیریهایی که در راستای توسعه نیست؛ نتواند به روند حرکت جامعه هنری خلل وارد کند و رشد اعضای جامعه دچار سکته نشود و دوم اینکه بستری ایجاد شود تا تجربیات هر کس به نسل بعد منتقل شود و نسل بعد ادامهدهندهی نسل قبل باشد این دو کارکرد را شما برای صنف متصورید؟
عبدالرضا قراری: بله این دومی به نظر من خیلی مهمتر است ما به شدت خالی از تجربه شخصیِ به اصطلاح عقبهی خودمان هستیم مثلا میگویند آقای صنعتی اولین کسی بوده که در کرمان به سمت تولیدیک نمایش به شکل متمایز و مدرنش رفته است. حالا این چه پدیده اجتماعی بوده؟ شرایط اجتماعیاش چی بوده؟ اینها باید شناخته شود، مکتوب شود، مدون و پژوهش بشود.
آقای نوابزاده به عنوان یک پیشکسوت میگوید: یک گروه تئاتری در فلان سینما اجراهای مداوم و حرفهای داشته است. این که اینها چقدر سندیت دارند ؟ اینها چقدر به ما به عنوان انسانهای امروز دانش میدهند و چه دانشهایی و در چه سطوحی به ما منتقل میکنند، قابل تامل و بررسی است.
من فکر میکنم این بحث از این جهت مهمتر است چون ما باید به واسطه فرهنگ مکتوبمان، سرمایه تجربههای اجتماعیمان را بهم پیوند دهیم و این یکی از کارهایی است که صنف میتواند و باید بکند اما آن اجتماعات کوچکی که شما گفتید نمیتوانند چنین فعالیتی انجام دهند در عوض، آنها از نظر تکنیکی ما را به یک بلوغ در ارتباط با مخاطب میرسانند اما در موقعیت خودمان هزینههایمان را کاهش نمیدهند.
- ما امروز در شرایط اجتماعیی که هستیم یک ضعف عمومی، افراد جامعه ما را تهدید میکند و آن اینستکه آدمها بعد از اینکه اقتصادشان، معیشتشان به یک حدی رسید که فراغتی پیدا کردند، یکی از مواردی که نسبت به آن احساس نیاز میکنند،کسب هویت و شخصیت اجتماعی است . با توجه به اینکه جریانات هنری این شخصیت را به آدمهایی که واردش میشوند، میدهد و آدمها را متمایز میکند؛ جاذبه زیادی دارد و از آنجایی که ورود به گروهها و دستههای هنری بسیار کمهزینه است اکثر افراد جامعه به سمتش گرایش پیدا میکنند - بخشی از این آدمها فقط به همین اندازه که الان توی جمله من بود نیاز دارند - و بیش از این هم حاضر نیستند پیش بروند، زحمت بکشند و سرمایه بگذارند . این جماعت وقتی ورود پیدا میکنند، و در جامعه برچسب هنرمند یا حتی هنرور به آنها زده میشود، آنوقت به نتیجه مورد نظرشان رسیدهاند، اثبات میشوند، اما ایستا هستند و ایجاد ضرر میکنند ، زیان میرسانند؛ مثلا یکی اینکه آدمهایی که از بیرون، این جامعه هنری را نگاه میکنند به این آدمها برمیخورند و کلِ جامعه هنری را براساس چیزی که میبینند قضاوت میکنند.
یا همین افراد به واسطه یکسری تحولات اجتماعی و سیاسی و ارتباطاتی که دارند، ممکن است در یک مقطع زمانی درشت نمایانده شوند، حتی بعنوان آرتیست معرفی شوند حالا صنف با اینها چکار میتواند بکند ؟ یعنی اگر صنف بعنوان یک نیروی نظمدهنده؛ جداکننده باشد و بخواهد این آدمها را حذف کند؛ که به شدت با مخالفت اعضای جامعه مواجه میشود، یعنی راهکار این آدمها چیه؟ آیا وجود این آدمها آنقدر اهمیت دارد که صنف به ایشان بپردازد ؟
عبدالرضا قراری: بله در تمام جوامع این گونه آدمها وجود دارند یعنی خود همان چیزی که شما گفتید، جاذبه هویتی که هنر دارد و هویت اجتماعیی که هنر میبخشد و دیگراینکه از نظر اون سطح افراد تأمین هویت اجتماعی یکی از نیازهای عالیست، بنابراین این آدمها یک رفتار عمومی بشری را مرتکب میشوند، اما جوامع دیگر برای این کارها مکانیسم دارند و یکی از این مکانیسمها اتفاقا صنوف تخصصی و جایگاههای تخصصی متکثر است.
در جوامع دیگر آدمهایی که میآیند به سمت هنر ولی هنرمند نمیشوند، چه میشوند ؟ آنها مصرفکنندگانِ و حامیان آگاهِ آن هنر میشوند . شما ببینید، یکی از بزرگترین موزههای هنر معاصر در بریتانیا، مدیون شخصیت یک خانمی است که خیلی تمایل داشته آرتیست سینما بشود و روابطش هم با هنرمندان به شکلی بوده که ایشان آرزو داشته یک بازیگر سینما بشود ولی نشده؛ جامعه آنها، فضای صنفی آنها به ایشان این آگاهی را داده که شما ظرفیت بازیگر شدن را ندارید، و او در جایگاه یک انسان آگاه از حوزه قدرت اجتماعی هنر بعنوان حامی و مصرف کننده منطقی در مکانیسم هنر قرار گرفته و موثر واقع شده.
ما در این بخش خیلی نقص داریم . صنف یکی از کارهایی که باید بکند اینست که، به دلیل موقعیت بحرانی ما آن بخشی را که شما میگویید که صنف نباید مبارزه کند، درست است. چون وظیفه صنف حذف کسی نیست . وظیفه صنف ایجاد سامانهایی است که آدمهای مستعد و آدمهایی که ارزش وجودیشان این است که هنرمند تئاتر بشوند در مسیر خودشان حفظ کند و این تمایز را در جامعه ایجاد کند، الان تمایز و تشخیص در جامعه ما مختل شده، باید این اخلال را رفع کنیم. در واقع جامعه ما دچار یک کوررنگی در تشخیص شاخصهای هنری شده است . کاری که صنف میتواند بکند، مثلا جایگاه صنفی نقد باید با تکیه بر ارزشها تئاتر معیار را معرفی کند و تئاتر معیار را در همه سبکها و گرایشهایش به جامعه بشناساند آنوقت مردم با پوست و خون و تجربه شخصی با تئاتر معیار مواجه میشوند و میتوانند تشخیص بدهند و آنوقت آن چیزی که از تئاتر معیار و ارزشهای هنری عدول کند خودبخود حذف میشود. خیلی از آثار آدمهای مطرح در جهان بوده که با گوجه و تخم مرغ گندیدهِ مخاطبان مواجه شدند . چرا؟ چون مخاطب به این آگاهی رسیده، مخاطب آگاه کاری ندارد که اثر شکسپیر یا شخصیت آقای X یا خانم Yاست . او با آن اثری که مواجه میشود کاردارد واز آن مهمتر اینکه مخاطب متوجه است که چه چیزی را میخواد مصرف کند. نهایتا من فکر میکنم صنف وظیفهاش ایجاد فرهنگ مبنای رشد آدمهای منطقی است که متاسفانه الان مخدوش شده و یک بخش دیگر از وظیفهاش هم، مبارزه با بحرانهایی است که حوزه مدیریت فرهنگی کلان مخصوصا در حوزه رفتار سیاسی و رفتار اقتصادی؛ رفتار فرهنگی ایجاد میکند .
صنف وظیفه دارد نسبت به این موارد مدام انتشار آگاهی داشته باشد ، مدام به جامعه اطلاعات بدهد.
صنف وظیفه دارد به هنرمندان یادآور بشود ماندن در حلقهای که ارزشهای آنها مورد بازشناسی و بازتأیید قرار میگیرد موجب رشد بهتر آنها میشود.
صنف وظیفه دارد به جامعه خود القا کند؛ آدمهایی که به دلیل عدم وجود توانایی خاص در خودشان به این مهم دست پیدا نکردهاند به عنوان یک انسان شکستخورده مطرح نشوند بلکه آنها میتوانند به یک مصرفکننده شاخصِ آثار هنری تبدیل شوند و حامی آثار هنری باشند.
بنابراین من فکر میکنم یکی از وظایف مهم صنف است که سامانه تشخیص فردی را در آدمها بوجود بیاورد؛ که آیا اینکاره هستند یا نیستند.
- قبل از اینکه این سامانه جور بشود ما باید به یک تئاتر معیاری برسیم فکرکنم باید در خصوص مفهوم یکسری از واژهها تکلیفمان حداقل با بخشی از جامعه هنری روشن بشود؛ بعد وقتی در این حوزهها به نتیجه برسیم کمکم سامانه تشخیص هم بوجود خواهد آمد . ولی ما چقدر تا تولید تئاتر معیار فاصله داریم؟
عبدالرضا قراری: ما در زیرساختها مشکل داریم ، در مناسبتهای اقتصادی مشکل داریم ، در سیاستهای فرهنگی مشکل داریم . وقتی این همه بحران وجود دارد انتظار اینکه هنرمند به صورت بهسامان اثر تولید کند خیلی سخت است، اما حداقل با تکیه بر تجربهی هموار تئاتر میتوانیم بگوییم که، ما ظرفیت این جریان را درکرمان برای یک تولید مستمر حداقل یکساله داریم، مشروط بر اینکه آدمها یکسری قواعد را بپذیرند، یکسری رفتارهای غیرحرفهای و غیرصادقانه را کنار بگذارند و با صداقت و صراحت بیایند در جایگاه واقعیشان و در تعامل صنف قرار بگیرند؛ تجربه هموار تئاتر به ما نشان داد که هم ارتباط با مردم منطقی است هم اینکه مردم در اثر این ارتباط منطقی میتوانند اثر خوب را تشخیص بدهند، حتی تبلیغات و جهتگیریهای به اصطلاح غیرصادقانه مثل باندبازیها ، گروه بازیها ، تبلیغات گروهی هم نمیتواند آنقدر موثر باشد . درست است که یک اثر را تحتالشعاع قرار میدهد اما در دراز مدت مردم به لذتی که میبرند تکیه میکنند و به خودشان دروغ نمیگویند البته ممکنه یک دوست به یک دوست دیگر بگوید که چون تئاتر آقای X هست من میروم میبینم ولی وقتی که آن تئاتر خستهاش میکند برای دفعه دوم و سوم دیگه حاضر نیست این شکنجه را تحمل کند و برعکس وقتی که با یک آدم زاویه دارد و احساس میکند که به دلیل اینکه در یک تیم و باند نیست اثر آقای فلانی را نباید ببیند ولی وقتی رفت و دید و لذت برد آنوقت فضای رفتار نامتعارفی هم که در جامعه ممکنه ایجاد شده باشد؛ شکسته میشود و آن شخص از آن چیزی که استفاده میکند بهره میبرد.
نه قرار است هنرمندی به ذائقه جامعه حکم کند که چه چیز خوب است و نه قرار است صنف این حکم را بکند. صنف فقط میخواهد کاری کند که یک هنرمند راه رشد خودش را پیدا کند و دوم ارتباط اثر با مخاطبش بیواسطه بشود و این آشفتگیهای موجود باعث نشود که مدام کارهای نامناسب به خورد مخاطب داده شود و او نتواند تمایز کند؛ حداقل نمونههای ارزشمندی به دست مخاطب برسد که به درجه تشخیص و تمایز دست پیدا کند .
- من در این زمینه آخرین سؤالم را میپرسم، و آن هم راجع به همین آخرین بند از صحبتهای شماست . قصه اینست که ما در تولید تئاتر به شدت نیاز داریم که حوزههای مختلف را تجربه کنیم، چون دانشی که بر پایه فرهنگ دیگری ساخته وسپس به ما منتقل شده باید با خودمان با جانمان با احساساتمان همسانسازی بشود، یا بهتر بگویم بازتولید بشود یعنی ما باید بتوانیم ساختار خودمان را، متد خودمان را پیدا کنیم .ما به کارهای تجربی نیاز داریم ، ما به آزمون و خطا در تولید نیاز داریم. حالا این مخاطب اندک و متوسط چقدر وظیفه دارد این آزمون و خطا در تولید را تحمل کند؟ همین که ارتباط بیواسطه بشود و مخاطب بتواند احساساتش را مستقیم به گروه منتقل کند کافیست؟ اساسا تا کجا میتوانیم توقع داشته باشیم درک کند که ما برای میل به یک پله بالاتر برای پیشرفت این اقدامات را این تجربیات را انجام میدهیم؟
عبدالرضا قراری: یکی از وظایف صنف اینست که تعداد این تجربهها را کاهش دهد، با نشان دادن شاخصهایی که هم تولید اثر را مطلوبتر میکند و هم روش مواجه سالمتر با اثر را معرفی کند.
در حقیقت صنف نمیگوید که چه کسی حق تولید تئاتر را دارد یا ندارد ؟ صنف میگوید این اثری که تولید شده از کدام نوع از تجربههاست، البته خود افراد کمکم به نتیجه می رسند، وقتی به خرد جمعی صنف توجه شود شاخصها به صورت نسبی درست عمل میکنند و صنف هم میتواند یک استانداردهایی را در مصرف ارایه دهد.
امروزه حتی در چیزهایی که خیلی سلیقهای هستند مثل غذا ، مثل لباس...... شاخصهایی داده میشود که آدمها با توجه به همانها طبقهبندی میشوند، بنابراین در این قضیه هم میتواند شاخصها را صنف ارائه بدهد،آنوقت آن چیزی که شما میگویید یعنی تعداد تجربه فردی مخاطب آنقدر نمیشود که از مواجه با آثار بد ناخرسند شود و دیگر قید تئاتر را بزند؛ باید تعداد این تجربهها برای مخاطب تئاتر کرمان حداکثر به دو اثر برسد و بیشتر از این دیگر مجاز نیست، شایسته تئاتر کرمان نیست و آن هم باید با آگاهی باشد و مخاطب بداند که دارد یک حمایت معنوی میکند و قرار است این قضیه تغییر کند ولی اگر قرار باشد این قضیه دیدن آثار بد در کرمان پایدار بماند به هر صورت ما اقبالمان به تئاتر را از دست خواهیم داد چیزی که حداقل در همواره تئاتر توی چند اثر، ما عکسش را دیدیم .
- درسته منم موافقم که یکی از راهها شاید همین باشد، کمکردن تعداد تجربههای بد برای مخاطب؛ این که جامعه تئاتر به یک چیزی دست پیدا کند و تکلیف این تجربه کردنش را روشن کند یعنی به جامعه مخاطبش اعلام کند که این چند تا گروه یا این چند شخص در حال تجربه هستند و برنامه بلند مدت تجربهشان را به جامعه خیلی شفاف اعلام کنند و مخاطب بداند این چند گروه براساس این یا فلان تئوری در حال تجربه هستند، که وقتی مخاطب تبلیغ کار آقای فلانی را میبیند تکلیفش روشن باشد که اثر در حوزه تئاتر تجربی است، ضمن اینکه گروه هر چند وقت یکبار هر چند سال یکبار بیاید نتایج تجربه و حتی تغییر نظریهاش یا یافتههایی که داشته تجربه میکرده به جامعه اعلام کند؛ این میتواند یک راهکار باشد؟ و هم اینکه حداقلش آدمهای بیدانشی که بواسطه بی قانونی جامعه ما شبهاثری را به صحنه میآورند دیگر در مقابل تماشاگر آگاه جامعه نمیتوانند مصاحبه مطبوعاتی کنند و به بیدانشی یا کمدانشیشان عنوان ارزشمند تجربه یا تئاتر تجربی الصاق کنند.
عبدالرضا قراری: دقیقا . شما ببینید وقتی یک تجربهای براساس روش پیشطرح و بابرنامه انجام میگیرد، یعنی پایههای دانش مکتوبش وجود دارد، تئوری پا در هوا نیست؛ این درست نیست که ما عملی را انجام بدهیم و بعد چون به شکلی نمیرسد، وقابل دفاع از آب در نمیآید، بگوییم این یک تجربه است. نه ! اتفاقا تجربه آنجایی است که قرار است یک دانش کلاسیک با آگاهی پایان پیدا کند و یک دانش شهودی آغاز شود . پس آن کسی که ادعای کار تجربی دارد باید بتواند برنامهای براساس دانش کلاسیکاش ارائه بدهد و بگوید که این تئوری کلاسیک تا اینجاست من مرز شهود و خلاقیت را از این؛ یک گام پیش میبرم. این خصوصیت آن دسته از گروههایی است که ادعای پیشرو بودن دارند اما یکسری گروههای آماتور هم هستند که ادعای تجربه شخصی دارند؛ اینها به نظر من نباید انتظار داشته باشند که همهی جامعه بیایند و آثارشان را ببینند . این آدمها باید بپذیرند که یکسری از آدمهایی که مرزهای تئاتر برایشان مشخص شده و تماشاچیان حرفهای تئاتر هستند یا اهالی متخصص تئاتر؛ بیایند و تجربه آنها را ببینند.
کسی نمیگوید اینها حق تجربهکردن ندارند . مسأله اینست که، چه کسی حق دیدن تجربههای اینها را دارد ؟ بخش اولش یک بخش اختیاری است . شما میتوانید خودت را از یک ساختمان ده طبقه پرت کنی ولی به مردم نمیتوانی بگویی چرا من را نجات ندادی؟ شما این تصمیم را گرفتید یا مردم؟ و نباید انتظار داشته باشی وبگویی چرا به من نگفتید که انتهای این به اصطلاح تجربه سقوط است!؟ چون تو میخواستی دانش بدست بیاوری بنابراین بخش دوم که ما سیستمهای صنفی ، سیستمهای نظارتی و سیستمهای مدیریتی فرهنگ را مجبور کنیم که حتما اثر ما را با عام مردم مواجهه دهید، اشتباه است و این یکی از کارهایی است که صنف باید روی آن فشار بیاورد و به آدمهایی که در حوزه ابتدایی تجربیات هستند و فاقد دانش کلاسیک هستند، تجربهشان یک تجربه کسب مهارتهای فنی است، من میخواهم با تمرین و ارائه این تمرین به مهارتهای لازم در یک بخش برسم اینکه آدمها حتما بپذیرند،نمیشود؛ مردم موش آزمایشگاهی آنها نیستند، مخاطب تئاتر اینقدر ظرفیت ندارد که اینهمه آثار بد ببیند، بنابراین باید بپذیرند که 20 تا 30 یا 10 تا آدمی که مکانیسم تئاتر و تکنیکهای تئاتر را میشناسند بیایند اثر آنها را ببینند و صحبت کنند، پاتوق داشته باشند و این امر را یک امر صادقانه بدانند نه امری باندبازی و جنایی و نفی کننده . ما متأسفانه از آنجهت که خودمان ممکن است در رفتارهای ناصادقانه مشارکت کرده باشیم گاهی وقتها توصیهها و مشاورههای صادقانه دیگران را به تصور حذف نمیپذیریم و جبهه میگیریم .
باید کمک کنیم که صنف ایجاد بشود، تصویرگری امرِ ایجاد صداقت در افراد کمک میکند تا آدمهایی که راغب هستند، برای افزایش مهارتهای تکنیکیشان فرصت تجربه داشته باشند، یک چیزی که خیلی مهم است و چند روز پیش در جلسه گردهمایی انجمن نمایش آقای دقیقی گفتند، به نظرم باید به آن تکیه کنیم؛ اینکه همه آدمها فرصت اجرا داشته باشند ولی به چه کسی این اجرا باید ارائه بشود؛ این بحثی است که صنف باید روی آن تمرکز داشته باشد.